چکیده:
باده سرایی یکی از غرض های برجسته شعر غنایی به شمار می آید که در ادبیات پارسی و عربی از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. همین توجه و اهمیت به این مساله، سبب پدید آمدن دو گونه ادبی در ادبیات آنها شده که در ادب پارسی «ساقی نامه» و در ادبیات عرب «خمریات» نام گرفته است. در این غرض شعری، «شراب» در مفهوم اولیه خود، همان باده انگوری و زمینی است؛ اما در مفهوم ثانویه، به نمادی معنوی برای بیان حالات روحانی و عرفانی بدل می شود. در این میان، شاعران عارف مسلک، مفهوم روحی و معنوی باده را برای وصف مفاهیم و عقاید خود برگزیده اند. تعبیر شراب از واژگان کلیدی و کاربردی شعر حافظ شیرازی و ابن فارض مصری، است که این امر سبب بروز تفسیرهای متفاوت و بعضا متعارضی از شعر آن دو گشته است. گروهی آن را اشارتی به مستی آنها از خلقت الهی تفسیر کرده و در مقابل گـروهی دیگـر از آن تعـریفی زمینی به دست می دهند. این نوشتار بر آن است تا ضمن ارائـه تصـویـری درست و شفـاف از مفهوم باده و باده گساری در جهان-بینی هر دو شاعر، به مقایسه تطبیقی اشعارشان در این زمینه بپردازد. شراب در جهان بینی هر دو شاعر، نه تنها جنبه روحی و معنوی، بلکه در برخی از موارد جنبه جسمی و مادی نیز پیدا می کند که این موضوع در اشعار حافظ نسبت به ابن فارض نمود بسیار بیشتری یافته است که گاه شناخت و تمییز را بر مخاطب دشوار می سازد.
خلاصه ماشینی:
شراب در جهانبینی هر دو شاعر، نه تنها جنبۀ روحی و معنوی، بلکه در برخی از موارد جنبۀ جسمی و مادی نیز پیدا میکند که این موضوع در اشعار حافظ نسبت به ابن فارض نمود بسیار بیشتری یافته است که گاه شناخت و تمییز را بر مخاطب دشوار میسازد.
گویی شاعر به یمن سلوک اکسیر جادویی شراب به تماشاگه راز آمده و نمایشنامۀ آفرینش را از دور به نظاره نشسته است: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گـل آدم بسـرشتند و بـه پیمـانـه زدنـد (همان: 374) پس بادۀ حافظی از جام تجلی صفات احدیت است که در میکدۀ معرفـت خریـد و فـروش میشود و به همین دلیل، بادهنوشی در جهانبینی شاعر همیشه مباح است؛ اگرچه، ماه حرام رمضان باشد؛ زیرا «مراد از آن شراب معرفتی است که در میخانۀ عشـق الهی به سـالکـان راه میدهند» (خطیب رهبر، 1382: 368): زان باده که در مصطبۀ عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضـان باش (همان: 550) تأثیر همین اکسیر جادویی و آسمانی است که حافظ بارها سر ارادت و تعظیم بر آستان پیر مغان فرو میآورد و خاک در میخانه را به رخساره، پاک مینماید و از آن ساغر معرفت و بادۀ ناب، با تعبیر کیش و آیین خویش یاد میکند: من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است (حافظ، 1362: 1/76) و اینجاست که این باده و جام محرم اسرار شاعر میشوند و پاسبان سراپردۀ دل او و از این پس، خواجه غم خویش را با آنها در میان میگذارد: حافظ غم دل با که بگویم که درین دور جـز جـام نشـاید کـه بـود محـرم رازم (همان: 668) همانا فضیلت این باده تا جایی است که این سنگ آزمایش (محک)، در ایدئولوژی حافظی عیار سنجش انسان از حیوان معرفی میشود و آنکس که باده نمینوشد از فضایل انسانی و خوی مردمی بیبهره میگردد: رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیـوانـی کـه ننوشــد مـی و انســان نشـــود (همان: 66) تا جایی که بادهگساری نه مولود خواهش دل شاعر، بلکه میـراث موهبـت عقـل او شمـرده میگردد.