چکیده:
تحقیقات و مطالعات تطبیقی امروزه در حوزة پژوهشهای علمی ـ فرهنگی توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. کمترین فایدة این گونه تحقیقات این است که زمینهای را فراهم میآورند برای اینکه وامدهی و وامگیری داد و ستدهای آگاهانه، ناخواسته، و ناآگاهانه و تواردهای پنهان و آشکار میان دستگاههای فکری گوناگون و فرهنگها و تمدنهای متنوع را بیان دارند. در میان آنها در چند دهة اخیر، تطبیق اندیشههای عارفان نامدار ایرانی، خاصه مولانا جلالالدین محمد، با فلسفههای اگزیستانسیال از رواج بیشتری برخوردار شده و عنایت فزونتری را به خود جلب کرده است. این پژوهش بر آن است تا به بحث و نقد کتاب عرفان و تفکر، از تأملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر هایدگر بپردازد. برایند تحقیق نشان از آن دارد که نویسنده در هفت فصل مطالب بسیار ارزندهای در باب برخی از تفکرات عرفانی مولانا و اندیشههای فلسفی هایدگر در اختیار خواننده میگذارد. در فصل آخر با خوانشهای دلخواهانه شباهتهای موجود و یا بهتر است بگویم «شباهتسازیهای» موجود را هم با اما و اگر و ... به دست میدهد، اما همین امر که باید حاکی از شباهت فکری این دو متفکر شرق و غرب باشد، از تفاوتهای بنیادین آنان حکایت دارد که در این پژوهش بدان اشاره شده است.
خلاصه ماشینی:
نویسنده برای پاسخ دادن به این پرسش از آرای دیوید سون ، فیلسوف امریکـایی ــ اگرچـه خود او را نقد می کند ـ بهره می گیرد تا موجه نبودن تمایز شاکله های مفهـومی و واقعیـت را نشان دهد و بیان دارد که امکان سنجش و مقایسۀ اندیشه هـا و جهـان بینـی هـا و برشـمردن اختلاف و اشتراک آرا و باورها وجود دارد و باور به قیاس ناپذیری مطلق بر مبنـای تفـاوت بنیادین شاکله ها به لحاظ معرفت شناسی ناموجه است (← همان : ٢٦-٢٩) سپس ، به مسئلۀ عنصر عرفانی در تفکر هایدگر می پردازد.
نویسنده از آن جـا کـه اطلاعـات ژرفـی در بـاب مولانـا و بهاءولـد دارد بـا آوردن شواهدی از مثنوی در پی تبیین این نکته است که عدم در اندیشۀ مولانا در وهلۀ اول از دو معنی برخوردار است : یک هستی شناختی و عینی که مساوی با وجود در مقام اطلاق اسـت و تعین نپذیرفته و وجود هیچ یک از موجـودات نیسـت و بـه ایـن اعتبـار عـدم محسـوب می شود، اما در عین حال امر متعالی است .
نویسندٔە محترم بقیۀ موارد را از این نظر پی می گیرد که بتواند پاسخی برای ایـن سـؤال بیابد که آیا می توان چیزی مشابه خدای مولوی در تأملات هایدگر یافت ؟ او بـدین منظـور نخست نقد هایدگر را از خدای متافیزیک و هستی شناسی الهیاتی مطرح می کند و با سـیری در تفکر هایدگر متأخر و مفاهیمی چون برون داد و رویداد و آخرین خـدا ادامـه مـی دهـد.
نویسنده در این فصل بیان مـی دارد که یکی از درون مایه های اصلی تفکر هایدگر زبان است (همان : ٢٣٧).