چکیده:
محمود دولت آبادی، یکی از داستاننویسان تاثیرگذار ایـران، بـه ویـژه در زمینـة ادبیات اقلیمی است . رمان «جای خالی سـلوچ» نخـستین رمـان ایـن نویـسنده است . این رمان از زوایای گوناگون ازجمله ویژگی های زبـانی و ادبـی ، مطالعـات جامعه شناختی ، انسانشناختی و نیز روایت شناختی شایـستة بررسـی اسـت . در این مقاله به بررسی سرعت روایت در این رمان (با تکیه بر نظریة روایت شناسـی ژرار ژنت ) و عوامل موثر بر آن پرداخته شده است . سرعت و ضـرباهنگ روایـت ، یکی از مولفه های بسیار مهم در روایت و از مهـم تـرین عناصـر در شـکل طـرح است . بررسی سرعت روایت برای آن است که نشان داده شود در یک اثـر ادبـی ، کنش ها و رویدادها در طول چه مدت زمانی رخ دادهانـد و در سـنجش بـا ایـن برهة زمانی ، چه حجمی از کتـاب بـه آنهـا اختـصاص یافتـه اسـت . در بیـشتر بخش های رمان «جای خالی سلوچ» شتاب، منفی ، و سرعت روایت کنـد اسـت ؛ اما سرعت روایت در مجموع رمان (روایت اصلی ) متوسط است ؛ زیرا مولفـه هـای کاهش دهنده و افزایش دهندة سرعت روایت ، در این رمان به شکل متوازن به کار رفته اند و همین ویژگی موجب تعدیل سرعت در مجموع رمان شده است . البتـه نویسنده برای جبران سکون یا کندی سـرعت روایـت در بخـش هـای گونـاگون رمان، از شگردهایی برای افزایش تحرک بهره برده است ؛ از همین رو، این رمـان با وجود سرعت کند روایت ، پر از جنبش و هیجان، پویـایی و تحـرک، دلهـره و التهاب، و کشمکش های درونی و بیرونی است ؛ به بیان دیگر، این رمـان ریتمـی
کند، اما تمپویی تند دارد. از این روست کـه در ایـن مقالـه ، افـزون بـر سـرعت روایت و عوامل موثر بر آن، شگردهای نویسنده برای افـزایش تحـرک و پویـایی روایت نیز، به صورت تحلیلی بررسی شده است .
خلاصه ماشینی:
به تصویرکشیدن زمان خیالی و روانی ؛ در برخی از بخش های این رمـان کـه گـویی زمان متوقف شده یا سرعت روایت بسیار کنـد اسـت ، پیـشروی روایـت بـه عمـق و اسـتفاده از صحنه های روانی - عاطفی و خیالی به تحرک و پویایی رمان می افزاید؛ برای نمونه ، هنگـامی کـه عباس ، درون چاه بی حرکت افتاده و در حال جان کندن است و آشوب های درونی و ذهنی او بـه تصویر کشیده می شود (همان : ٣١٩-٣٢٥) یا هنگامی که کابوس های مرگـان در شـب پـیش از کوچ به نمایش در می آید (همان : ٤٩٢-٤٩٣) آرامـش ظـاهری سـطح داسـتان ، در تعـارض بـا طوفانی که در روح و جان شخصیت ها برپاسـت ، قـرار مـی گیـرد و داسـتان تحـرک و هیجـانی متفاوت پیدا می کند.
نمونة آشکار زمان خیالی را در بخش نخست این رمـان مـی تـوان دیـد؛ آنجـا کـه مرگـان در جست وجوی سلوچ به خارج از زمینج می رود و در خیال خود، سلوچ را می بیند که بی اعتنا به او راه خود را می گیرد و دور می شود: او بود که می آمد؟ سلوچ ؟ از پیش چشم های واخشکیدة مرگان گذشـت و بـه سـوی رود رفــت .
٣. گذشته نگری در روایت گذشته نگری نیز یکی از عوامل مهم در کاهش سرعت روایت در این رمان است ؛ به ویژه آنکـه بخش های گذشته نگـر در مـسیر پیـشرفت داسـتان قـرار ندارنـد؛ بـه بیـان دیگـر، نویـسنده بـا گذشته نگری ، در مسیر حرکت داستان مانع ایجاد می کند.