خلاصه ماشینی:
<EndNote No="196" Text=" این مقاله تخلیص مقدمة کریس تورنهیل است به کتاب زیر:Chris Thornhill, A Sociology of Constitutions, Constitutions and State Legitimacy in Historical - Sociological Perspective Cambridge, University Press, Cambridge, 2011.
برخی از نظریهپردازانی که با عصر روشنگری شناسایی میشوند، قوانین اساسی را به طور مشخص در یک چشمانداز جامعهشناسانه مورد تحلیل قرار دادند و بر وابستگی نسبی شکلهای سیاسی هنجاری تأکید داشتند.
Grundrechte als Institution: Ein Beitrag zur politischen Soziologie, Berlin: Duncker &amp;amp; Humblot.
در واقع منافع عملی و سیاسی و همچنین دربرگیرندة قواعدی بود که برای تثبیت نظامهای دموکراتیک، فرادستی اصول هنجاری در گفتارها و عملکردهای ناظر بر قانون اساسی در سالهای بعد از 1945، به تضعیف آن رویکردی انجامید که سعی میکرد انگیزههایی را فهم کند که باعث میشوند جوامع به تولید و اغلب تبیین مبانی مشروعیت خویش از طریق قوانین اساسی بپردازند.
میتوان گفت که دوگانة آغازین و تکوینیای که پس از عصر روشنگری میان کندوکاو جامعهشناسانه نسبت به قانون اساسی و کسب مشروعیت به واسطة این قانون از یکسو و اتخاذ روشی هنجاری نسبت به آنها از سوی دیگر پدید آمده بود، عملا در پایان قرن بیستم خود را بازتولید و تحکیم کرد.
"/> اینک باید یادآور شد که این فرادستی در همین چند سال اخیر دستخوش دگرگونی شده است و هم اکنون میتوان از نظریهپردازان و محقیقنی نام برد که در مورد تفاوتهایی تحقیق میکنند که رشتههای مختلف میان سیاست، حقوق و جامعهشناسی قائل میشوند و از روشهای جامعهشناختی یا روشهای اجتماعی نظری برای روشن کردن کارکرد قوانین اساسی استفاده میکنند.
Solidarität: Von der Bürgerfreundschaft zur globalen Rechtsgenossenschaft, Frankfurt am Main: Suhrkamp, pp.