چکیده:
چرا دولت و- در افقی دیگر- نظام سیاسی یا حکومت ، مسئولیت هدایت و ادارة رفتـار افـراد «چه در مقام فرد و چه در مقام گونه » را برعهده می گیرد؟ و چگونه این «اراده بـه اداره کـردن» را به انجام می رساند؟ ممکن است پاسخ به این پرسش بر حسب نحوة فهم ما از مقولاتی مانند دولت ، قدرت و یا نسبت این دو با سوژه، متفاوت باشد. طرح چشم انداز «حکومـت منـدی» از سوی فوکو را می توان گشایش حوزة جدیدی دانست که در آن، هر سه مقولة دولت ، قدرت و سوژه، از طریق پیوندی که بین تکنیکهای استیلا و تکنیک های خود برقرار شده است بـه هـم مربوط می شوند. در این چشم انداز نشان داده می شود که چگونه اکراه حکومـت از توسـل بـه خشونت محض و هم زمان اراده به اداره کردن افراد، به ناگزیر سوژهسـازی را بـه یگانـه پاسـخ ممکن در افق معرفتی خاص پروبلماتیک حکومت مندی تبدیل می کند. پاسخی که از یـکسـو، در شکل بس گانه کردن تمام هنرهای حکومت کردن و از سوی دیگر به صورت بس گانه کردن تمام نهادهای حکومت ظاهر می شود. این شکل از مفهومپردازی نحوة عملکـرد قـدرت، فقـط چگونگی مبهم شدن مرزهای اجبار و رضایت طی فرایند حکومت مند شدن افراد جهت تولیـد سوژه های دلخواه را توضیح نمی دهد؛ بلکه در عین حـال منکـر مـشارکت «میـل در سـرکوب خویش » نیز می شود.
خلاصه ماشینی:
"حکومت مندی لیبرال و تکنیکهای آن آگامبن رویکرد فوکو به قدرت را که طی آن قـدرت «بـه شـیوههـای مشخـصی بـه درون خـود بدنهای سوژهها و شکل های زندگی نفوذ می کند» در قالب دو دستورالعمل خلاصه کرده است : از یکسو، مطالعة تکنیکهای سیاسی (همچون علم پلیس ٣٤) کـه دولـت بـه واسـطة آنهـا وظیفة مراقبت از حیات طبیعی افراد را برعهده می گیـرد و آن را در کـانون خـویش ادغـام می کند، و از سوی دیگر، بررسی فناوریهای نفس که فراینـدهای سـوژه شـدن از طریـق آنها فرد را و می دارند خود را به هویت و آگاهی خویش و در عین حال به قدرتی بیرونی متصل سازد (آگامبن ، ١٣٨٧: ٣٦).
فوکو این مطلب را در جای دیگری چنین توضیح داده است : شبان کارگی مسیحی یا کلیسای مسیحی از آنجا که فعالیتی دقیقا و مشخصا شبانی را گـستراند، ایـن ایده را که به اعتقاد من ، ایدة تکین و کاملا بیگانه با فرهنگ باستان است ، توسعه داد: هر فردی، حال در هر سنی و با هر منزلتی ، باید از بدو تولد تا پایان عمر در جزئیات اعمالش حکومت شود و بایـد بگذارد که بر او حکومت شود؛ یعنی به سمت رستگاریاش هدایت شـود، توسـط کـسی کـه فـرد رابطه ای فراگیر و در همان حال موشکافانه و دقیق فرمانبرداری با او دارد و این عمـل هـدایت بـه سمت رستگاری در رابطه با فرمانبرداری از کسی باید در نسبتی سه گانه بـا حقیقـت انجـام گیـرد: حقیقت به منزلة اصول ایمانی ، همچنین حقیقت از این حیث کـه ایـن هـدایت متـضمن شـیوهای از شناخت خاص و فردیت بخش از افراد است و سـرانجام حقیقـت از ایـن حیـث کـه ایـن هـدایت گسترش می یابد به منزلة تکنیکی حسابشده و شامل قواعد کلی ، شـناخت هـای خـاص، احکـام، و روشهای آزمون، اعتراف، مصاحبه و غیره (فوکو، ١٣٨٩: ٢٧٠)."