چکیده:
هدف از این پژوهش ، بررسی محتوای کتاب های درسی آموزش هنر دوره راهنمایی بر اساس عوامل خلاقیت است که به روش تحلیل محتوای کمی انجام شده است . جامعه آماری پژوهش ، شامل کتاب های آموزش هنر دوره ی راهنمایی در سال تحصیلی ٩٠-١٣٨٩ می باشد. حجم نمونه به روش نمونه گیری هدفمند، برابر با حجم جامعه انتخاب گردید. برای مطالعه این پژوهش از فرم تحلیل محتوای محقق ساخته الگوی خلاقیت گیلفورد استفاده شد. روایی این ابزار توسط صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت مورد تایید قرار گرفت ؛ و پایایی آن با استفاده از فرمول پایایی هولستی ٠/٩٢ بدست آمد. برای تحلیل محتوای کتاب درسی آموزش هنر دوره راهنمایی از یک طرح کد گذاری استفاده گردید و داده ها به کمک آمار توصیفی (فراوانی ، درصد و میانگین ) و روش های تحلیلی (تحلیل و تفسیر فراوانی و درصدها) مورد تحل یل قرار گرفت . یافته ها نشان داد که از میان مولفه های خلاقیت گیلفورد محتوای هر سه کتاب بیشترین سهم را به تفکر همگرا (میانگین ٥٧.٥ درصد) و کمترین سهم را به تفکر ارزشیاب (میانگین ٥.٥١ درصد) داده است . تفکر واگرا درصد نسبتا خوبی (میانگین ٣٤.٦٧ درصد) را در محتوای کتاب ها دارد و حافظه شناختی بیشتر در متون هر سه کتاب مورد توجه قرار گرفته (میانگین ١٩.٢٤ درصد) و در تصاویر و فعالیت ها کمتر (میانگین ٦.٢٤ درصد) لحاظ شده است ؛ لذا می توان نتیجه گرفت که کتاب های هنر هر سه پایه نسبت به کتب دیگری که توسط محققین دیگر مورد تحلیل قرار گرفته است از واگرایی بیشتری برخوردار بوده است ولی با توجه به اینکه تفکر ارزشیاب نیز جز مولفه های مهم در خلاقیت محسوب می شود و به میزان خیلی کم در هر سه کتاب به آن پرداخته شده است می توان گفت شکافی اساسی بین برنامه درسی هنر و خلاقیت وجود دارد که باید بازنگری شود.
خلاصه ماشینی:
تطبیق محتوای کتاب آموزش هنر اول راهنمایی با عوامل ذهنی گیلفورد (رجوع شود به تصویر صفحه) با توجه به اطلاعات مندرج در (جدول شماره ٢) می توان نتیجه گرفت که از مجموع ١١٤ عبارت متنی مطرح شده در کتاب سال اول ، ٢٤ واحد یعنی ٢١/٠٥ درصد در سطح حافظه شناختی ، ٧٥ واحد یعنی ٦٥/٧٨ درصد در سطح تفکر همگرا، ١٥ واحد یعنی ١٣/١٥ درصد در سطح تفکر واگرا را به خود اختصاص داده است و موردی در سطح تفکر ارزشیاب وجود نداشته است .
تطبیق محتوای کتاب آموزش هنر دوم راهنمایی با عوامل ذهنی گیلفورد (رجوع شود به تصویر صفحه) با توجه به اطلاعات مندرج در (جدول شماره ٣) می توان نتیجه گرفت که از مجموع ٩٣ عبارت متنی مطرح شده در کتاب سال دوم ، ٢١ واحد یعنی ٢٢/٥٨ درصد در سطح حافظه شناختی ، ٧١ واحد یعنی ٧٦/٣٤ درصد در سطح تفکر همگرا، ١ واحد یعنی ١/٠٧ درصد در سطح تفکر واگرا را به خود اختصاص داده است و موردی در سطح تفکر ارزشیاب وجود نداشته است .
از لحاظ توجه به عناصر واگرای خلاقیت (روانی ، اصالت و انعطاف پذیری ) در متن ، فعالیت ، تصاویر با ٥٧/٣٧ درصد بیشترین توجه را به روانی بوده است ؛ لذا متون کتاب آموزش هنر سال دوم نیزکمتر می تواند خلاقیت را در دانش آموزان پرورش دهد و همچنین متون این کتاب در مؤلفه های تفکر همگرا و تفکر واگرا و تفکر ارزشیاب با نتایج تحقیق رحمنی (١٣٩٠)، قاسمی (١٣٨٩) و عیناوی (١٣٨٣) همخوانی دارد اما در مؤلفه حافظه شناختی با تحقیقات ذکر شده همسویی ندارد.