چکیده:
در میان حکمای اسلامی، صدرالمتالهین بیش ترین مباحث را درباره ی ارباب انواع و نظریه ی مثل مطرح کرده است؛ به گونه ای که بحث کامل و همه جانبه ی این نظریه، قبل از او بی سابقه است. مباحث حکمت متعالیه درباره ی نظریه ی مثل به سه بخش تقسیم می شود: ۱. پاسخ گویی به تاویلات و اشکالات فیلسوفان دیگر؛ ۲. اقامه ی براهین پنج گانه در اثبات ارباب انواع؛ ۳. جایگاه این نظریه در حکمت متعالیه. از جمله ی این سه، می توان به وجود ذهنی، سایه بودن عالم ماده در قیاس با ارباب انواع، از صقع ربوبی بودن مثل، اتحاد عاقل و معقول و اتحاد نفس با رب النوع، کلی بودن مثل، صورت نوعیه، غایت افراد مادی بودن مثل و... اشاره کرد.
خلاصه ماشینی:
"البته باید توجه داشت که این مطلب مربوط به کـسی اسـت کـه بـه وجـود ارباب انواع و مثل افلاطونی اذعان ندارد (مانند ارسطو)، اما کسی که قائـل بـه وجـود مثـل است می تواند بگوید که برخی افراد ماهیت نوعیه ، مجرد و برخی دیگر مادی اند.
بنابراین ارواح مهیم جزو عقول طولی نیـستند؛ بلکـه ارواح (طبـق اصـطلاح عرفـا) و عقولی (طبق اصطلاح حکما) هستند که نحوه ی ظهورشان و اسمائی که بر آن هـا حکومـت دارند، به گونه ای است که تعینی به جز استغراق در جمال و جلال الاهـی و تهیـیم (شـدت عشق ) به او ندارند، اما فهم صدرایی که ایـن معنـی را بـه عقـول طـولی و مثـل افلاطـونی منسوب و آن ها را از عالم خارج و جزء صقع ربوبی می داند، با مبانی فلسفی خـود ملاصـدرا سازگاری ندارد؛ زیرا که عقول ، علت مادون خودند و ارباب انواع و علـت عـالم مـاده و علـت مفیض وجود، علم به معلول دارد.
بـا کنـار هـم قـرار دادن ایـن مطلب و مبنای دیگر حکمت متعالیه به اینکه مرتبـه ی اعـلای معقـولات ، شـهود رب النـوع است ، این نتیجه حاصل می شود که در اتحاد نفس با رب النوع و مثل افلاطونی ، نفسی که به مقام عقل بالفعل رسیده ، شهود می کند که وجود رابط و ظهوری از ظهورات رب النوع انسانی است و رب النوع واجد تمام کمالات افراد مادی نوع انـسان اسـت ."