چکیده:
بدون تردید مقوله «خوشبختی و سعادت»، از مسائل بنیادین و پرسش های دیرینه و پایدار بشر به شمار می آید که بسیاری از مکاتب دینی و فکری نیز آن را مد نظر داشته اند. بررسی متون دینی و سخنان پیشوایان دین در رابطه با سعادت بشر و شناخت بهتر این مفهوم از دیدگاه آنان می تواند بر نحوه زندگی فردی انسان و حتی جهت گیری ها و سیاست گذاری های کلان جامعه تاثیر گذارد. این پژوهش بر آن است تا با تمرکز بر موارد به کارگیری ریشه «سعد» در نهج البلاغه امیرالمومنین، به دریافت منظور امام علی (ع) از «سعادت» بپردازد. در این مقاله با توجه به کاربرد ریشه «سعد»، به دسته بندی موارد کاربرد این ریشه، و نیز گیرنده سعادت، اعطاکننده آن، ماهیت آن، سعادت دنیوی و اخروی و رابطه امور اخلاقی، دینی و معرفتی با سعادت پرداخته شده و برخی از الزامات و پیامدهای آن برای سیاست بیان گردیده است.
Without doubt، «happiness and salvation» is one of the old and fundamental problems of human being; many schools of thought paid attention to this question. Study of religious texts and quotes of religious leaders on this concept، can affect on personal lifestyle and even the overall direction and policy of society. This paper is looking for focus on areas of application of «sa''adah» derivatives in Nahj Al-balaghah in order to understand Imam Ali''s view on happiness. Subject to these derivatives، this paper categorizes areas of applications and identifies receiver، donor and nature of happiness، and discusses earthly bliss and eternal salvation، and relationship between happiness and moral، religious، and epistemic affairs; also pays attention to requirements and implications of this discussion for political affairs.
خلاصه ماشینی:
این بازیگران قابل تقلیل به ویژگیهایی خاص مثل عقلانی بودن،خودمحوری و خودخواه بودن هستند و چنین وضعیتی باعث پیشبینی و فهم رفتارهای آنها در عرصه روابط بین الملل میشود.
براین اساس سرشت اولیه حاوی عناصر تحلیلی ذیل است:1-اگرچه انسانها محصول انگیزههای چندگانه هستند،اما در عرصه سیاست مهمترین این انگیزهها قدرتخواهی است؛2-نحوه تعامل این انگیزهها با یکدیگر برای کارگزاران قابل شناخت نیست؛3-چنین وضعیتی باعث میشود کنترل خود برای کارگزاران ممکن نباشد زیرا اولا کارگزار براین که کدام انگیزه در نهایت فعال شده است کنترل منطقی ندارذد،ثانیا به تبع آن،نمیداند کدام انگیزه مسئول خواستههایش است؛4-سرشت اولیه باعث نوعی تعین یا موجبیت علی (causal determination) میشود یعنی گرایشهای آینده فرد را تحتتأثیر قرار میدهد؛5-سرشت اولیه نیز افقمند است زیرا واقعیت،محصول اطلاعات قابل دسترسی برای حواس فرد است و خود آن اطلاعات ریشه در زمان و مکان خاص دارد.
حال این سئوال مطرح میشود که باتوجه به چنین تفاوتهایی در سرشت ثانویه،چگونه میتوان روندی ثابت از رفتارها جهت تحلیل منطقی در نظر گرفت؟از یک سو،سرشت ثانویه همواره در درون مرزهای سرشت اولیه محصور است و درنتیجه ارزشها و فرهنگ تنها حوزههایی میتوانند تعیین کننده باشند که طبیعت اولیه آنها را باز گذاشته باشد و سرشت اولیه نمیتواند فراتر از محدودیتهای تجربی ذات بشری حرکت کند.
چنین برداشتی از ذات بشر در تداوم تراژیک دیدن زندگی انسان است که در قالب آن همواره انسانها گرفتار و محدود به افقهای زمان و مکان خود هستند و توانایی کنترل و پیشبینی آینده خود را ندارند و این یعنی امری که در قالب جهان عقلانی تجدد و برداشت آنها از جهان نمیگنجد.