چکیده:
در اقتصادهای مقاومتی، قیمت گذاری بازاری انرژی و کنترل مصرف سوخت ضروری به نظر می رسد . به این منظور هدف این تحقیق مقایسه تمایل به پرداخت و نوع سیاست های اعمال سهمیه بندی سوخت در انواع خودروهای بنزین سوز و دوگانه سوز است، تا مشخص نماید آیا بین نوع سوخت و حداکثر قیمتی که خریدار انرژی مایل به پرداخت آن است رابطه ای وجود دارد یا خیر؟، بعلاوه مشخص شو د آیا بین نوع سهمیه بندی بین انواع خودرو ها و حداکثر قیمتی که خریدار انرژی مایل به پرداخت آن است رابطه ای وجود دارد؟ برای پاسخ به این سئوالات که بر اساس تجربه سیاستی ایران در سال 2008 در شهر مشهد انجام شده؛ برای بررسی تمایل به پرداخت دارندگان خودروهای شخ صی از روش قیمت گذاری غیر بازاری ارزش یابی مشروط (CVM) استفاده شده است . از منظر روش تحقیق، با توجه به نوع الگو برای برآورد پرداخت قیمت بنزین و نیز بررسی رابطه بین نوع خودرو و بهای پرداخت، از آزمون های آماری ناپارامتری استفاده شد . آمار توصیفی برای توصیف فضا ی حاصل از اعمال سیاست است و آزمون ناپارامتری به سئوالات تحقیق پاسخ می دهد. به این منظور پرسش نامه ای تهیه و بر اساس نمونه گیری 200 پرسش نامه به طور تصادفی بین متقاضیان بنزین در انواع خودروهای سواری توزیع گردید . نتایج تحقیق نشان می دهد اولا بین حداکثر تمای ل به پرداخت و نوع مصرف خودرو از لحاظ بنزین سوز بودن یا دوگانه سوز بودن خودرو تفاوت معناداری وجود دارد، بنابراین سیاست قیمتی متفاوت را طلب می کنند. ثانیا بین تمایل به پرداخت و نوع سهمیه خودرو ها رابطه معناداری وجود ندارد. بنابراین باید سیاست قیمتی در نظر گرفته شده برای انرژی مصرفی تمامی خودرو ها یکسان باشد.
Pricing and rationing policies for controlling energy consumption are important factors in resisting economies. For this end we have compared Willingness to Pay and rationing policies enacted for different gasoline and dual consumption automobiles، to see statistically،(1)Whether there is any difference between their energy usage and WTP? (2)Whether there is any difference between energy volume rationed between different kinds of automobiles، and their WTP? Discovering endusers’ willingness to pay a questionnaire is designed، and based on sampling 200 questionares are distributed among gasoline and dual consumption consumers of different automobiles in Mashhad city randomly. In this study، Contingent Valuation Method (CVM) is used to investigate willingness to pay for gasoline consumption that is based on energy policies experienced in Mashhad in 2008. Descriptive Method is used to describe the energy space situation in the public; and nonparametric statistical tests have been used to provide some explanations for research questions. Results indicate that، (1)there is statistically significance between energy consumption (gasoline and gaz)، and WTP; so different pricing policies is desireable; (2) there is not any statistially significance between WTP rationing volumes provided for different automobiles; and WTP; so pricing policies should be the same for all kinds of automobiles.
خلاصه ماشینی:
بـه اين منظور هدف اين تحقيق مقايسه تمايل به پرداخت و نوع سياسـت هـاي اعمـال سـهميه بنـدي سـوخت در انواع خودروهاي بنزين سوز و دوگانه سوز است ، تا مشخص نمايد آيا بين نوع سوخت و حداکثر قيمتي که خريدار انرژي مايل به پرداخت آن است رابطه اي وجود دارد يا خير؟، بعلاوه مـشخص شـود آيـا بـين نـوع سهميه بندي بين انواع خودروها و حداکثر قيمتي که خريـدار انـرژي مايـل بـه پرداخـت آن اسـت رابطـه اي وجود دارد؟ براي پاسخ به اين سئوالات که بر اساس تجربه سياستي ايران در سـال ٢٠٠٨؛ در شـهر مـشهد انجام شده ؛ براي بررسي تمايل به پرداخت دارندگان خودروهاي شخصي از روش قيمت گذاري غير بازاري ارزش يابي مشروط (CVM) استفاده شده است .
لذا براي دستيابي بـه اهـداف مذکور لازم است بررسي شود اولا تمايل به پرداخت افراد جامعه براي هر ليتر بنزين چقـدر اسـت ، ثانيا آيا بين حداکثر تمايل به پرداخت و نوع سهميه رابطه وجود دارد و ثالثا آيا بين حداکثر تمايـل به پرداخت و نوع بنزين سوز يا دوگانه سوز بودن اتومبيل رابطه وجود دارد؟ به اين منظور، در ايـن مقاله ابتدا به بررسي پيشينه ي موضوع در پژوهش هاي داخلي و خارجي پرداخته ، سپس مـروري بـر چهارچوب مفهومي و روش تحقيق خواهد شد و در نهايت نتايج استخراج شده ارائه و پيـشنهادات حاصله مطرح خواهند شد.