چکیده:
آینده بشریت و فرجام تاریخ، همواره مورد دقتنظر متفکران و اندیشمندان الهی و غیرالهی بوده است. از میان طرحهای تاریخی موجود در مکاتب مختلف، قرآن کاملترین و نویدبخشترین طرح را برای بشریت ترسیم نموده که براساس آن، آیندهای سرشار از خیر و سعادت برای همه انسانها بیان گردیده است. برمبنای تفکر آیندهگرای قرآن، انسانها با اراده خویش و بهکارگیری قوانین جاری تاریخ که در قالب سنتهای اجتماعی- تاریخی در آیات مطرح شده، بههیچوجه نسبت به آینده خویش منفعل و مجبور نبوده، بلکه بدین وسیله آگاهی لازم برای ساختن آینده خود و جهان را کسب کرده و با ارادهای فعال، مسیر آینده جهان و سرنوشت خود را معین میسازند. بر این اساس، مقاله حاضر بر آن است تا در ابتدا مبانی تفکر آیندهگرای قرآن را با استفاده از تفسیر آیات و سخن معصومان (ع) تبیین نماید و سپس نقش فعال انسان را در تحقق آینده موعود از نظر قرآن با استفاده از مبانی تفکر آیندهگرای این کتاب الهی اثبات نماید.
Thinkers and researchers on topics such as the end of history and future of humanity is always study and research. Different scientific schools have offered several projects in the future issue but the historic pattern of Quran is the most perfect and the most promising of them. What the Quran offers the future is full of goodness and prosperity for all humanity. Based on the future-oriented ideas seen in the Quran، Humans by their will and by use of raised rules of history are not a passive about their future. They also with gaining knowledge about their future and the world future can conscious determine their fate and the universe. The first، this paper tries to explain the Principles of future oriented thinking with use the interpretation the verses of the Quran and Speaking infallible Imams (PBUH). Second، it tries prove the active role of man in the realization of the promised future of Qur'an، using thinking principles that have been deduced from the Quran.
خلاصه ماشینی:
"اما آیا این نوع حاکمیت، موجب جبر و نقض قانون علیت در جامعه بشری نمیشود، یا آنکه انسان نسبت به اعمال خود، مختار و آزاد است؟ در قرآن کریم سه دسته آیات در موضوع مشیت الهی وجود دارد: برخی آیات بر مشیت مطلق خداوند تصریح دارد؛ چنانکه میفرماید: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون» (یس، 82)؛ «إنما قولنا لشیء إذا أردناه أن نقول له کن فیکون» (نحل، 40)؛ «إذا قضی أمرا فإنما یقول له کن فیکون» (بقره، 117).
برای مثال، قرآن کریم تغییر حال قوم توسط خدا را بهدنبال تغییری که آنها در خودشان ایجاد میکنند، قرار میدهد: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمیدهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند» (رعد، 11)، یا در آیهای دیگر سبب هلاکت مردم شهرهای هلاکشده را بیدادگری همان مردم قلمداد مینماید: «و تلک القری أهلکناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا؛ و [مردم] آن شهرها چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم» (کهف، 59)؛ «ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته، تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند، تغییر دهند» (انفال، 53)."