چکیده:
فلسفه نیچه را شاید بتوان جامع الاطراف ترین و ابهام برانگیزتـرین فلسـفه تـاریخ دانست که از آن برداشت ها و تعابیر متفـاوت - و گـاه متضـاد - صـورت گرفتـه است . اما مهم ترین حوزه ای که نیچه در آن تاثیرگذار بوده ، بی شک حوزه اخـلاق است که پیامد آموزه های او در این عرصه ، دگرگونی معیارهای اخلاقی گذشتگان است . نیچه مدعی است نوع تازه ای از اخلاق را مد نظر قرار داده و آن را اخـلاق ویژ ه ابرمرد می داند. در ایـن جسـتار می کوشـیم آرای اخلاقـی نیچـه را مطـابق منسجم ترین و موجه ترین تفسیر بررسـی ، و انتقـادات واردشـده بـر آن و میـزان درستی و نادرستی آنها را ارزیابی کنیم .
خلاصه ماشینی:
دوره نهایی و واپسین که مملو از آثار اخلاقی است : در این دوره با نوشته هـایی مـواجهیم کـه بنیان آنها براندازی اخلاق سنتی - بـه ویـژه اخـلاق مسـیحی - اسـت ، بـا هـدف بازسـازی اخلاقیات تحت لوای مابعدالطبیعه ای که خاص خود نیچه اسـت .
نیچه به هیچ وجه پیامدهـای اجتماعی لحاظ کردن خیر به عنوان آنچه اراده معطوف به قدرت رو بـه سـوی آن دارد را مـد نظر قرار نمی دهد و اساسا اگر غیر از این می کرد، عجیب بود؛ چراکه در ایـن صـورت خـود را درگیر نوعی نظام سازی نافرجام و وقوع در یک عرصه جامعه شناسانه بی فایـده مـی کـرد.
با این تفسیر، در ابتدا اخلاق نیچه شدیدا خودمتناقض می نماید؛ توضیح اینکه اگر نیچـه تمـام جریان اخلاقی را بسط اراده ابرمرد می داند و آن را در هیچ دستگاه مطلقی نمی گنجانـد، پـس چطور خودش نسخه عمل بر وفق اراده معطوف به قدرت را تعلیم می کند؟ گویی نقض غرض است که وی با وجود مخالفت با نظام سازی و تعمیم اصول اخلاقی ، آموزه حیات گرایی را هـم نظام مند می کند و هم آن را به عنوان یک امر مطلق تسری می دهد.
در میان انبوه انتقادات اما، به نظر می رسد یک انتقاد مهم را می توان به دستگاه اخلاقی نیچـه وارد دانست و آن این است که اگرچه او بر امر مطلق کانتی می شورد، امـا بـه نظـر مـی رسـد نظریه ابهام برانگیزش تحت عنوان بازگشت جاودان قاعده ای به خواست می دهد که به انـدازه قاعده کانتی دقیق است » (دلوز، ١٣٩٠: ١٢٧).