چکیده:
در عصر سهروردی متکلمان، فقها و صوفیان به مخالفت با فلسفه برآمدند؛ در چنین موقعیتی، سهروردی نظامی معرفتی بنا گذاشت که در آن عرفان و قرآن و برهان در کنار یکدیگر قرار گیرند. او ضمن تبیین اعتبار عقل، نقل و شهود، به عنوان سه منبع برای پاسخ به پرسش های معرفتی؛ نظامی فکری از سنخ حکمت و فلسفه عرضه نمود و یافته های این سه منبع را به صورتی منسجم و هماهنگ در کنار یکدیگر قرار داد. این انسجام و عدم التقاط، ناشی از فرایند روش شناسی حکمت اشراق است که از یک سو مبانی و اعتبار منابع معرفت را با رویکرد عقلی اثبات می کند و بنابراین از سنخ حکمت و فلسفه است؛ و از سوی دیگر برای یافته های شهودی و نقلی اقامه برهان می کند، و چون مدعی است حکمت حقیقی حاصل دریافت از انوار ملکوت است؛ اشراقی است.
During the period of Suhrawardi، theologians، jurisprudents and Sufis disagreed with philosophy. In such circumstance، Suhrawardi established a system of knowledge in which mysticism، Quran and demonstration merged together. Not only did Suhrawardi explained the validity of intellect، narration and intuition، he established an intellectual system out of wisdom and philosophy and merged the data of these three sources coherently. This coherence is due to the methodological process of illuminative philosophy which on the one hand vindicates the principle and validity of the sources of knowledge with an intellectual approach. thus، it can be considered as wisdom and philosophy، on the other hand it demonstrates the intuitional and narrative data and since it maintains that the real wisdom is the outcome of the lights of spiritual realm، it can be considered as illuminative.
خلاصه ماشینی:
اين امر را بايد در روششناسي و نحوه فلسفهورزي شيخ اشراق جست که خود در تعريف او از چيستي فلسفه و حقيقت حکمت و حکيم ريشه دارد.
اين دسته از منابع نشان ميدهد که سهروردي به برهان و قرآن و عرفان اهميت داده و در کشف و داوري ميان مسائل فلسفه از روشهاي مختلف عقلي و شهودي و نقلي استفاده کرده است.
سهروردي در مقدمه حکمة الاشراق، روش فلسفه خود را کشف و شهود و اشراق و ظهور انوار عقايد و لمعان تابش نور آنها بر نفوس مجرده ميداند که زاييده ذوق و خلوات و طي کردن منازل است (همان، ج1، 194-195 و ج2، 9-13).
تأثيرپذيري شيخ اشراق از شيوه مشائي در کتابهاي التلويحات و المشارع و المطارحات قابل توجه است، اما در اين آثار نيز به نقد فلسفه مشايي پرداخته است، سهروردي در حکمةالاشراق مينويسد: «نويسنده اين سطرها در انکار اين امور بر روش مشائيان گرايش شديدي داشت و بر آن اصرار ميورزيد» (همان، 156).
شارحان آثار سهروردي همچون شمسالدين شهرورزي (همان، 6-7) و قطبالدين شيرازي نيز بر هماهنگ کردن مباحث عقلي و ذوقي يا فلسفي و عرفاني در مکتب اشراق اعتراف ميکنند (سهروردي، 1357، 2).
استاد جوادي آملي درباره روش ترکيبي شيخ اشراق مينويسد: «شيخ اشراق، نابغۀ نادرهاي بود که حکمت بحثي و ذوقي را به هم آميخت و در مکتب معرفت نفس، علم حصولي و حضوري را فرا گرفت و به برهان صرف بسنده نکرد چه اينکه به شهود محض نيز اکتفا ننمود و چون از پيشگامان جمع بين برهان و عرفان است، حق سبق او نسبت به ديگران محفوظ است.