چکیده:
هرچند هگل نخستین کسی نبود که پای تاریخ را به فلسفه باز کرد، اما بیتردید جایگاه تاریخ در متافیزیک تا پیش از هگل هیچگاه چنین والا نبوده است. هگل تاریخ را وارد جوهر و جهان کرد؛ به این معنا که جوهر ذاتا پدیدهای تاریخی است و تاریخ همانا تجلی روح جهان است. تقریبا صد سال پس از هگل، فیلسوف دیگری سربرآورد که به تعبیری مفهوم تاریخ و رابطۀ آن با هستی را احیا کرد. وی تلقی غیرتاریخی پدیدارشناسی استادش هوسرل (صرفنظر از نوشتههای واپسین هوسرل) را به نوعی پدیدارشناسی تاریخمند بدل ساخت و برای دازاین، یعنی یگانه راه مواجهه با حقیقت هستی، ذاتی تاریخی قائل شد. به اختلافات و اشتراکات هگل و هایدگر بر سر مفهوم تاریخ و تاریخمندی تاکنون بسیار پرداخته شده است. اما ریشۀ تمام این مباحث، یعنی نگاه این دو متفکر به مفهوم «زمان» عمدتا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقالۀ پیش رو ابتدا میکوشد تا تبیینی تقریبی از رویکرد هگل و هایدگر نسبت به مفهوم «زمان»، به دست دهد. سپس با اشاره به انتقادات هایدگر بر هگل (به ویژه برداشت هگل از زمان) در انتهای کتاب هستی و زمان، بکوشد تا در حد توان هگل را از برخی از این انتقادات مبرا کند و حتی برخی از آنها را در خصوص خود فلسفۀ هایدگر وارد بداند.1
خلاصه ماشینی:
در يک کلام لايب نيتس معتقد است وجود مطلق فرض کردن زمان چيزي جز خيالبافي نيست ، اما از سوي ديگر، نيوتن ادعا ميکند که «زمان مطلق و حقيقي و رياضي، به خودي خود و بالطبيعه ، بدون نسبت با هيچ چيز، جريان دارد»(کورنر، ١٣٨٠، ص ١٥٨).
بنابراين کانت از يک سو لايب نيتس را به دليل رد وجود زمان مطلق مورد انتقاد قرارميدهد واز طرف ديگر اين رويکرد رئاليستي به زمان (و البته به ويژه مکان ) و ابژکتيو تصور کردن آن را با ابتناي آنها بر خود شناخت ، به چالش ميکشد.
هايدگر ابتدا همين رابطۀ کمي و خطي زمان (نگاه عرفي به گذشته در مقام آنچه رفته و تمام شده است ، «حال » در مقام تجربۀ بيواسطۀ اکنون و «آينده » در مقام آنچه نيست ، اما خواهد آمد) را به چالش ميکشد و رابطۀ خطي گذشته -حال -آينده را به رابطه اي دروني بدل ميسازد و اصالت را نه به سرآغاز گذشته ، بلکه به آينده نسبت ميدهد.
اما حقيقت امر آن است که هايدگر تندترين انتقاداتش را عليه نزديک ترين دشمنان اش (و شايد به تعبيري دوستانش ) يعني دکارت و هگل مطرح ميسازد و اگر نهايتا بر هگل متمرکز ميشود، به اين دليل است که از نظر هايدگر، «اگر دکارت بيان فلسفي ارجمند مکانيت نااصيل را به دست داد، پس هگل نيز همان خدمت را براي زمانمندي نااصيل انجام داد» (ري، ١٣٨٥، ص ٧٣).
اما همانگونه که پيش تر نيز اشاره شد، ميتوان تلاش هايي در جهت مبرا ساختن هگل از اين انتقادات انجام داد: يکم : بحث مربوط به اينجا و اکنون ، و تصور زمان به مثابه مجموعه اي از اکنون ها، در ابتداييترين صورت آگاهي در پديدارشناسي روح مطرح شده است .