چکیده:
در این مقاله سیر تاریخی مطالعات روایت شناسی در حوزه ی درام از ابتدا تا امروز مورد بررسی قرار می گیرد و به چالش های گسترش دیدگاه روایت شناسانه در درام اشاره می گردد. همچنین مبحث دایجسیس و میمسیس که به صورت یکی از اختلافات بنیادین میان روایت داستانی و درام مطرح شده است ، مورد بحث قرار می گیرد. نقطه ی آغاز مطالعات نظری در باب روایت را می توان «فن شعر»ارسطو دانست .ارسطو در این کتاب با پرداختن به درام و اجزای آن ، می کوشد تا مبنایی برای مطالعه و تحلیل دیگر انواع ادبی منظوم تدوین نماید. با این حال دانش امروزی روایت شناسی از نیمه ی دوم قرن بیستم با تکیه بر ادبیات داستانی و به ویژه رمان شکل گرفت و در این روند، درام تا سال ها مورد غفلت قرار گرفت . گام های راه گشای اولیه برای ورود درام به مباحث روایت شناسانه با تلاش افرادی چون مونیکا فلودرنیک و ماری{لو رایان برای فرارسانه ای و فرارشته ای نمودن روایت برداشته شد. همچنین برایان ریچاردسون طرح ، شخصیت ، آغاز و پایان ، زمان و فضا را به عنوان اجزاء مشترک میان درام و روایت معرفی نمود. گام بعد در رویکرد روایت شناسانه به درام ، معطوف به یافتن ظرفیت های روایی درام بود. روایت شناسانی چون روی زومر وانسگر نونینگ به تمهیدات روایی در درام اشاره می کنند و نمونه هایی از راهکارهای روایت گری در نمایش را ارائه می دهند که در این راه تئاتر اپیک می تواند نمونه ای مناسب باشد. روایت شناسان همچنین کوشیده اند با بازنگری در تعریف دایجسیس و میمسیس که از زمان افلاطون به صورت تقابلی در شیوه ی روایت گری مطرح شده بود، راه را برای پیوند میان نقل کلامی داستان و نمایش تصویری حوادث هموار سازند.
خلاصه ماشینی:
روایت شناسان همچنین کوشیده اند با بازنگری در تعریف دایجسیس و میمسیس که از زمان افلاطون به صورت تقابلی در شیوه ی روایت گری مطرح شده بود، راه را برای پیوند میان نقل کلامی داستان و نمایش تصویری حوادث هموار سازند.
کلید واژگان : روایت ، روایت شناسی ، درام ، دایجسیس ، میمسیس ، تئاتر اپیک 7 فصلنامه تخصصیهنرهای مایشی دوره ی جدید،شماره ی دهم ، بهاروتابستان ٩٣ (رجوع شود به تصویر صفحه) مقدمه هنگامی که در بدو شکل گیری دانش روایت شناسی در دهه ی شصت ، نظریه پردازانی چون ژرار ژنت و جرالد پرینس بر لزوم انتقال کلامی ، در مقابل انتقال تصویری ، و نیز وجود راوی در روایت تأکید نمودند، درام را تا سال ها از دایره ی مطالعات روایت شناسانه به حاشیه راندند.
ارسطو در این کتاب ، با پرداختن به درام و اجزای آن ، می کوشد تا مبنایی برای مطالعه و تحلیل دیگر انواع ادبی منظوم از جمله حماسه (که خود می تواند به عنوان نخستین شکل رسمی روایت در نظر گرفته شود) تدوین نماید.
افلاطون در کتاب سوم این رساله ، به شیوه ی بیان داستان می پردازد و میان دو نوع روایت تمایز قایل می شود: روایت ساده (diegesis) که در آن یک راوی (نویسنده ) به طور مستقیم با ما صحبت می کند و وانمود نمی کند که گوینده شخص دیگری است و بازنمایی تقلیدی (mimesis)که در آن نویسنده به طور غیرمستقیم یعنی از طریق شخصیت های دیگر سخن می گوید (افلاطون ، ١٣٥٧: ١٢٧-١٢٨).