چکیده:
گرمس از جمله ساختارگرایان و متفکران تحلیل مؤلفهای بود که درآغاز به بررسی علم روایت در ادامة کار پراپ پرداخت. در این مقاله، بر پایة نظریه «کنشگفتمانی» در نظام نشانه معناشناختی روایی (منطقی)او (که در لوای نظریاتگرمس 1 مطرح شده است) به بررسی رمان «مرشد و مارگریتا» اثر میخاییل بولگاکف میپردازیم.هدف از نگارش مقاله، دستیابی به روشهای روایتشناسی نگارش اثر از دیدگاه گرمس، میزانانطباق و شناخت فنون ایجاد جذابیتهای روایی است. سؤال اساسی پژوهش این است که: آیارمانی که در مکتب رئالیسم سوسیالیستی نگاشته شده، چگونه و تا چه میزان با الگوی گریماس- و متقابلا تعریف پراپ از روایت - مطابقت دارد و عناصر دخیل برای تولید معنا درداستان کدامند؟از جمله نتایج تحقیق ارائة الگوی کنشی اثراست که حاکی از روایتی در آیندة جهان توسط یسوعا است که جهان را در ابعاد وسیع تغییرخواهدداد. در واقع بررسی رمان بولگاکف در تأیید نظریات گرمس نقش خود را ایفا کردهاست.
خلاصه ماشینی:
سؤال دوم محتمل اینکه ؛ در بحث کنش و نقش کنشگری هم نظریه پـردازان دیگـری جـز گرمس به ابراز عقیده پرداخته اند، از جمله دلژل Dolezel که «الگویی کارکردی را طراحی کرده که بر اساس آن به راوی و شخصیت های داستانی کارکردی اولیه و اجباری و نیـز کارکردهـای ثانویه و اختیاری محول شده است » (لینت ولت ، ١٣٩٠، ٢٠) درست اسـت کـه امثـال دلـژل و حتی خود پراپ Vladimir Propp نظریات هم ارزی با گـرمس در ایـن مـورد داشـته انـد؛ امـا پیشگامی گرمس بر پراپ و جامعیت و مانعیت الگوی او نسبت به الگـوی دلـژل - چنانکـه در همان بخش کتاب ولت هم دو انتقاد اساسی وارد بر نظریه دلژل بحث می شود- غیرقابل انکـار است .
سؤال اساسی مقاله این است که آیا اثر نویسندهای سیاسی و بـا تمـایلات مدرنیتـه در قلمـش ، همزمان با جریان رئالیسم سوسیالیستی و بایکوت ادبیات فرهیخته ، چگونه و تـا چـه میـزان بـا نظریة گرمس یک ، همپوشانی خواهد داشت ؟ چرا بولگاکوف ناآگاهانـه در نگـارش رمـانش از ساختار کنشی استفاده کرده و نخواسته به سمت القایی یا هم کنشی و اخلاقی بـرود؟ و عناصـر دخیل و اصلی برای تولید معنا در رمان مذکور کدامند؟ بحث و بررسی اندیشمندان حلقة نشانه شناسی تهران که در بخشی از مطالعات خود به نشانة معناشناسـی ساختگرا و گرمس مربوط می شود، پیشگامترین آثار را در این زمینه در ایـران تولیـد کـردهانـد.