چکیده:
مکتب های ادبی اروپا دارای جنبه های گوناگونی است و جای آن دارد که برخی از ایـن جنبـه هـا بیشتر کاویده شود. یکی از این جنبه ها دسته بندی مکتب ها بر پایة واقعیت و لـذت ادبـی اسـت . واقعیت آن چیزی نیست که در جهان بیرونی و خودآگاهی ماست ، بلکـه در جهـان ناخودآگـاه و گاهی در لذت ها که در نهاد ما نهفته است ، حضور دارد. بهتـرین واقعیـت هـا را مـی تـوان در آثـار سوررئالیستی و مدرنیستی سراغ گرفت ، درحالی که آثار رئالیستی معمـولا بـیش از آنکـه واقعـی باشند، واقع نما هستند. اگر از یاکوبسن ، لاکان و ژیژک یاری بجوییم ، می توانیم مکتب هـای ادبـی را به سه دستة خیالی ، نمادین و امر واقعـی بخـش بنـدی کنـیم . مکتـب هـایی چـون رئالیسـم و ناتورالیسم در گروه نخست ، مکتب هایی چون سمبولیسم ، سوررئالیسم و مدرنیسم در گروه دوم و پسامدرنیسم در گروه سوم است . این مقاله به طبقه بندی و بررسی نظـری مکتـب هـای ادبـی بـا نمونه هایی از آثار هدایت می پردازد.
There are many aspects in Literary Schools which deserve a deeper investigation. One of them is to take a new look on literary schools from the perspective of pleasure and reality. Reality can be found more in our unconscious than in our conscious dimension of the mind; that is why the best examples of reality should be traced out in surrealistic works. Based on the viewpoints of Jakobson، Lacan and Žižek، literary schools can be divided into three categories of Imaginary، Symbolic and Real which respectively refer to Realism and Naturalism; Symbolism، Surrealism and Modernism; and Postmodernism. The present article، through following this perspective، searches for some samples in the works of Hedāyat.
خلاصه ماشینی:
"آدورنو معرفت منفی و مخالف خوانی را پیشنهاد مـی کنـد، و ایـن دیـدگاه فرمالیستی را اظهار می دارد که هنر به جای بازگویی مستقیم واقعیات بایـد حقـایق را بـا عکس برگردان های خود فرمی زیبایی شناختی بدهد «مخالف خوانی هنـر در برابـر جهـان واقعی در قلمرو شکل قرار دارد، ولی به بیانی کلی ، این امر به شیوه ای وسـاطت یافتـه رخ می دهد، یعنی بدین راه که شکل زیبایی شناختی در حکم ته نشست محتواست » (آدورنو، ١٣٨٤: ٩٢)؛ بنیامین شگردهای سینمایی را به پیش مـی کشـد و مـی گویـد: «یکـی از کارکردهـای انقلابی فیلم ، این خواهد بود که کاربرد هنری و علمی عکاسی را که پیشتر اکثـرا جـدا از هم بوده است ، به منزلة دو امر یکسان و واحد، شناخت پذیر می سازد» (بنیـامین ، ١٣٨٤: ٤٤)؛ مارکوزه ارجاعات هنری و عوام پسند را منکر می شود؛ با آنکـه بـه آثـار رئالیسـتی چونـان شکل هنری درست ، گردن می نهد و استقلال نسبی ایـن آثـار و تأثیرگـذاری شـان را بـر طبقــات اجتمــاعی یــادآور مــی شــود (مــارکوزه ، ١٣٨٤: ٥٨)؛ برشــت نیــز آشکارســازی و فاصله گذاری را پیشنهاد می کند تـا خواننـده جـرأت داشـته باشـد در برابـر شـیوه هـای جانبدارانه ای که خود از حقیقت عرضه می کند، واکنش انتقادی نشان دهد و دریابـد کـه چگونه همة رخدادها می تواند به گونـه ای دیگـر اتفـاق افتـد (ایگلتـون ، ١٣٨٣: ٢٣٤)."