خلاصه ماشینی:
"و بررسیها نشان میدهد آنچه در غزل امروز تحت عنوان میوۀ ممنوعه مطرح شده، بیشتر موثر از روایات مسیحی و یهودی است؛ چرا که شاعر امروز ، اگر چه در مواضعی از «گندم» یاد میکند، اما غالبا «سیب» را میوۀ ممنوعه میداند: به نام آدم و حوا درخت کاشتهاند من و تو سیب نخوردیم، قرص و محکم باش (لیلا ساتر) کسی روی بانـوی شب را ندیــده زن قد بلندی که رنگش پریده نگاهــش پر از بیگـــناهی حو لباسش پر از سیبهای نچیده (ملیحه صمدی) چنان که پیش از این هم ذکر شد، شیوهای که شاعران جوان برای بیان اشارات و تلمیحات خویش بکار گرفتهاند، شیوۀ خاصی است که در آن از نمادها و نشانهها و داستانها و رویدادهای قرآنی در جهت بیان دلمشغولیهای خویش بهره گرفتهاند.
به گونهای که به رغم تغییر روند داستان همچنان یادآور روایت مشهور و تکراری آن است: چاه اسطورهایست تکراری، اول قصه گرگ ما را خورد آشنایی زدایــی محض است ابتکار برادران تنی (سید مهدی موسوی) عشق با من نابرادر بود چون عاقل شدم یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم (فاضل نظری) و یا بیت زیر که شاعر دلیل نجات یافتن یوسف از چاه را نه عزیز مصر شدن و نه پیامبری میداند و تنها عشق را به عنوان علت اصلی معرفی میکند: آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد (حامد عسگری) این درحالی است که بیت زیر عزیز شدن را در گرو مورد عنایت حق واقع شدن میداند: و شاید من سر از کاخ عزیزی درمیآوردم اگر تشخیص میدادم چو یوسف راه را از چاه (حمیدرضا برقعی) 3- حضرت ابراهیم داستان حضرت ابراهیم، از دیگر داستانهای قرآنی است که بسامد نسبتا بالایی در شعر و غزل امروز دارد."