چکیده:
«رمان در داستان» ژانری است که در آن داستان های کوتاه یک مجموعه به شیوه های متفاوت با یکدیگر در ارتباط قرار می گیرند و با اسم ها و طبقه بندی های متفاوتی حدودا از 1914 شکل گرفته، اما در ایران از 1348 با مجموعه داستان آذر، ماه آخر پائیز آغاز به حیات می کند و سپس نوعی جدید در این ژانر به نام «داستان کلان» با مجموعه داستان شکار سایه شکل می گیرد. موضوع این پژوهش ارائه تعریفی از داستان کلان به عنوان ژانری فرعی از «رمان در داستان» است که به ساختارهای طرح واره ای مشابه موجود در داستان های متفاوت یک اثر گفته می شود و از پیرامتن اثر به متن داستان های متفاوت منتقل شده، درنتیجه به واسطه بازسازی طرح واره ای و ارائه چیدمان متنی خاص باعث انسجامی زیرساختی در کل و ایجاد داستانی کلان ناشی از مجموع کل داستان های اثر می شود.
Novel-in-stories which came into life around 1914 in western literary tradition has been considered a new genre in which different short stories are connected in a number ways. It has assumed different names and has been classified differently because of the various types of uniting tools used for creating the linked stories. In Iran، although Ebrahim Golestan’s first linked stories took the first step in 1969، his second short story collection went beyond the classification and created a new sub-genre called macrofiction. This paper is going to show what macrofiction is and how it can be formulated. According to this study، macrofiction is a sub-genre of novel-in-stories in which a similar schema in a number of short stories is transferred from the paratext. Consequently، the schema of one space as input 1 projects its features to the elements of another space as input 2. The short stories of a collection have a schematic string for blending and uniting a number of totally different stories. As a final point، macrofiction is made by textual schema refreshment and connects the stories in a coherent way
خلاصه ماشینی:
"درنتیجه چیدمانی جدید برای ایـن طـرحواره ایجـاد مـی شـود؛ 1 discourse deviation 2 Paratextuality به طوری که با حفظ طرحواره و بازسازی آن، فضای طرحوارهای گسترش داده می شـود و منجـر بـه شکل گیری معنای جدیدی در متن می شود که همان داستان کلان است : مرغ در بــالا پــران و ســایه اش می رود بر خاک پران مرغوش ابلــهی صیــاد آن ســایه شــود می دود چندان که بی مایه شـود تیر انــدازد به ســوی ســایـه او ترکشش خالی شود بی گفتگو ترکش عمرش تهی شد عمر رفت از دویدن در شکار سایه تفـت بر اساس شعر پیش درآمد، طرحوارة اصلی و درنتیجه استعارة مفهومی موجود در این چهار بیـت با عناصری از جمله صیاد، مرغ، سایه ، تیرانداختن و ترکش شکل می گیرد و از آنجایی کـه صـیاد بـه دنبال سایة مرغ می دود و ترکش او خالی می شود بی آن که قادر به شکار شود، یـک قـاب داسـتانی در فضای پیرامتن شکل می گیرد که اجزای آن به صورت نظاممند بر اجزای موجود در سطوح دیگـر اثر نگاشت می شود."