چکیده:
تحلیل گفتمان انتقادی با هدف آشکارتر شدن حقایق برای مردم جهت بهتر اندیشیدن و اتخاذ تصمیم صحیحتر و قضاوت منصفانهتر، زبان را به عنوان عملی اجتماعی در ارتباط با عواملی همچون قدرت، ایدئولوژی، فرهنگ، جامعه، هژمونی و بافت تاریخی در گفتار یا نوشتار، مورد مطالعه قرار میدهد. پژوهش حاضر که با هدف ابهامزدایی و شفافسازی متون روایی در رابطه با ایدئولوژیهای پنهان در پس آنها، القاء تفکر انتقادی به خوانندگان این نوع متون و نیز تلاش برای تشخیص و در نتیجه کاهش تبعیض جنسیتی در این نوع متون انجام گرفته، با بهرهگیری از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی و بر اساس مؤلفههای جامعهشناختیـمعنایی الگوی ون لیوون (1996)، به چگونگی بازنمایی زن در دو رمان سووشون و سنگ صبور پرداخته است. نتایج پژوهش نشان دادند که نویسندگان، زن را به عنوان جنس دوم، ضعیف و دارای اعتبار و جایگاه اجتماعی پایینتر نسبت به مرد بازنمایی کردهاند. پس از بررسی دادهها و مؤلفههای بهکاررفته در جملات گفتمانمدار، این نتیجه به دست آمد که رمان سنگ صبور با 91% منفعلگرایی، نسبت به رمان سووشون (71%) دارای میزان منفعلگرایی بیشتری در رابطه با بازنمایی زن است. همچنین مشخص شد که در این نوع بازنمایی و به طور کلی در متون، ایدئولوژی و قدرت دو عامل مهم هستند که با هم ارتباط دوسویه داشته و توسط نمودهای زبانی خاص، طبق هدف نویسنده در متن منعکس میشوند.
خلاصه ماشینی:
"تحقیقات و پژوهشهای متعددی در مورد ویژگیهای زبانی زنان انجام شده است، اما تاکنون پژوهشی در رابطه با تصویر زن در رمانهای فارسیزبان از منظر تحلیل گفتمان انتقادی صورت نگرفته است.
نتایج به دست آمده در این پژوهش نشان میدهد که ایدئولوژی حاکم بر ذهن نویسندگان، گروهها و صاحبان اندیشه با بهرهگیری از مؤلفههای گفتمانمدار همچون تشخصبخشی، تشخصزدایی، فعالسازی، کمرنگسازی و غیره در متن منعکس میشود و نیز ساختهای زبانی در متن در خدمت مؤلفههای جامعهشناختی-معنایی قرار میگیرد و این مؤلفهها نیز به نوبه خود توسط ایدئولوژیها و ایدئولوژیها نیز به وسیله روابط قدرت در گستره وسیعتر و کلان جامعه تعیین میشوند.
4. نتیجه پژوهشگر با مطالعه و بررسی دو رمان و گردآوری ساختارهای گفتمانمدار از این دو رمان و بررسی مؤلفههای بهکار رفته بر روی ساختارها و تجزیه و تحلیل آنها و بر اساس تحلیلهای کمی و کیفی انجام گرفته به نتایج ذیل دست یافت: زن در متون روایی مورد بررسی، به صورت منفعل، جنس دوم، وابسته، و فاقد قدرت با مشخصه انسانی و اعتبار اجتماعی و جایگاه پایینتر نسبت به مرد، بازنمایی شده است که این نوع بازنمایی، با بهرهگیری از مؤلفههای جامعهشناختی معنایی ون لیوون (1996) همچون منفعلسازی، ارزشدهی منفی، فعالسازی منفی، نامشخصسازی، نامدهی غیررسمی و جنسارجاعی صورت پذیرفته است، درحالیکه مرد به شکل فعال و پویا، به عنوان جنس اول و دارای قدرت، و همچنین جنس دارای اعتبار و ارزش اجتماعی مهم و قابل توجه در جامعه نشان داده شده است."