چکیده:
جهان هستی، جهان مکافات است و هر عمل انسان عکس العملی در دنیا و آخرت دارد. پاداش و کیفر از موضوعات مهم متون دینی است و در تمام ادیان الهی به طرق و گونههای مختلف مطرح گردیده است، در هیچ کتاب آسمانی نیست که از پاداش و کیفر اعمال سخن به میان نیامده باشد، تنها وجه تمایز آن در شیوۀ بیان و نوع پاداش و کیفر و زمان و مکان است. قرآن بارها در سور و آیات گوناگون به ویژه ضمن بیان احوال و رفتار گذشتگان و تمثیل نیکوکاران و بدکاران ، به پاداش و عقوبت دنیوی و اخروی آنها اشاره کرده است. احادیث و روایات معصومین (ع) نیز در این زمینه به قدری است که می توان با استفاده از آنها به تبیین و تحلیل بیشتر و جزئیتری از موضوع دست یافت.فردوسی به عنوان یک شاعر حکیم و آشنا با متون اسلامی و زرتشتی، با به دست آوردن آگاهی از سرگذشت پیشینیان و مشاهدة ناکامی بیدادگران و کامیابی دادجویان، این موضوع اخلاقی را با زبانها و بیانهای گوناگون در قالب حکمت ها و آموزه های اخلاقی بیان کرده است. مقالۀ حاضر به بررسی موضوع پاداش و کیفر در شاهنامه اختصاص دارد و میکوشد جوانب گوناگون دیدگاه فردوسی را دربارۀ این موضوع مورد مطالعه قرار دهد. از آن جا که شاهنامه رفتار پادشاهان گذشته را روایت می کند نگاه فردوسی بیشتر بر بیان رفتارهایی است که سازگاری بیشتری با این طبقه اجتماعی دارد و نیکوکاری یا کجرفتاری آن ها میتواند تأثیر شایسته و یا زیانبار ی در جامعه ایجاد کند.
خلاصه ماشینی:
"او معتقد است، جهان هستی جهان مکافات است و هر تخمی در این دنیا کاشته شود در جهان آخرت درو خواهد شد: یکی داستان گویم ار بشنوی همان بر که کاری همان بشنوی (حمیدیان، 1388: 39) نگر تا چه کاری همان بدروی سخن هر چه گویی همان بشنوی (همان: 202) همان بر که کاری همان بدروی سخن هر چه گویی همان بشنوی (همان: 718) از دیدگاه فردوسی، هر کس کردار نیک انجام دهد، مانند تخمی است که در دنیا میکارد و ثمرۀ آن را که همان بهشت جاویدان است، در جهان آخرت درو خواهد کرد و هر تخم بدی که بکارد، بار بد درو خواهد کرد و دوزخ نصیب او خواهد شد: بدان گیتیش جای ده در بهشت برش ده ز تخمی که ایدر بکشت (فردوسی،1386، ج6: 341) همی سرو کشت او به باغ بهشت ببیند روانش درختی که کشت (همان، ج7: 367) اعمال پاداشمند در شاهنامه فردوسی در لا به لای داستانها و روایات اساطیری و تاریخی، چنانکه شیوۀ اوست، لب به پند و حکمت خوانندگان میگشاید و آنها را به خرد ورزی، دینداری، جوانمردی و آزادی و پرهیز از کژی و نادانی بخصوص بیداد، آز و خشم دعوت میکند، او معتقد است اگر انسان به خرد خویش رجوع کند و رفتار خود را مطابق خرد تنظیم نماید، سعادت دنیا و آخرت را به دست خواهد آورد: خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای (فردوسی، 1386، ج1: 4) از نظر او، بخشش شهریاران نیز موجب ارجمندی و فرخندگی آنان در نظر زیردستان است و شادی و آبادی جهان را به همراه دارد: چو بخشنده باشی گرامی شوی به دانایی و داد نامی شوی (همان: 132) داد و دهش، رمز کامیابی، خوشنامی و بلند آوازگی مردم، بخصوص پادشاهان است: چو با داد بگشاید از گنج بند بماند پس از مرگ نامش بلند (همان، ج8: 135) او بارها پادشاهان و پهلوانان و سایر مردم مخاطب خویش را به نیکی و خوش رفتاری بخصوص با زیردستان توصیه میکند و آنها را سرمایۀ سعادت دنیوی و اخروی میداند: تا تو زندهای سوی نیکی گرای مگر کام یابی به دیگر سرای (فردوسی، 1374، ج6: 873) اگر نیک باشی بماندت نام به تخت کیی بر بوی شادمان (همان: 873) چنین داد پاسخ که کردار نیک بیابد بهر جای بازار نیک (همان، ج8: 286) علاوه بر این فردوسی گاه برای باورمند ساختن مخاطبان و خوانندگان به اینکه پاداش نیکی، نیکی و کیفر بدی، بدی و هیچ رفتار شایست و ناشایست در این جهان بیپاسخ نمیماند و هیچ گفتاری بیپژواک نیست، به بیان داستانها میپردازد که نمونههایی از آن را اشاره میکنیم: 1."