چکیده:
برهان وجودی ازجمله براهین مهم در تفکر فلسفی غرب برای اثبات وجود خداست. دکارت از کسانی است که پس از آنسلم به احیا و طرح مجدد این برهان پرداخت و کوشید بر اساس مبانی فلسفی خود ازجمله اصالت ریاضیات و معیار وضوح و تمایز، از مفهوم خدا به وجود عینی آن راهی پیدا کند. وی مدعی بود با تحلیل تصور و مفهوم خداوند میتوان دریافت که خداوند وجود دارد. این مقاله به تبیین برهان وجودی دکارت پرداخته و نقدهای کاتروس، گاسندی و کانت را طرح و پاسخهای دکارت را بررسی و درنهایت به رمز و راز ناکامی و عقیم بودن این برهان رسیده است و آن، این است که هیچگاه نمیتوان آثار و لوازم وجود عینی را از وجود ذهنی انتظار داشت.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین در پاسخ خود به اعتراضات دستة اول، منکر این است که قصد او صرفا این بوده است که وقتی معنای واژة «خداوند» فهمیده میشود، فهم آن مستلزم این است که خداوند، هم در واقع و هم به عنوان تصویری در ذهن ما وجود دارد و میگوید: «در اینجا در شکل برهان، خطای فاحشی وجود دارد؛ زیرا تنها نتیجهای که باید گرفت، این است به این ترتیب، وقتی ما میفهمیم که معنای واژة "خداوند" چیست، میفهمیم که معنای آن، این است که خداوند هم در واقع و در هم در ذهن وجود دارد؛ اما اینکه هر واژهای متضمن معنایی است، دلیل بر درستی آن نیست؛ اما برهان من به این نحو بود که هر چیزی را که ما به وضوح و تمایز در مییابیم که به ماهیت حقیقی و لایتغیر چیزی، یعنی به ذات یا صورت آن تعلق دارد، میتوان به نحو حقیقی دربارة آن اثبات کرد؛ ولی پس از آنکه ما با دقت کافی ماهیت خداوند را مورد مداقه قرار میدهیم، به وضوح و تمایز میفهمیم که وجود داشتن به ماهیت حقیقی و لایتغیر او تعلق دارد» (Adam, 1964-76, V.
اما آیا این نقد کانت بر برهان وارد است؟ در پاسخ میتوان گفت که هرچند این نقد متوجه تمام براهین اثبات وجود خداست و یک اشکال مبنایی است که نیازمند بررسی و تحلیل عمیق مبانی فلسفة کانت است ولی بهاجمال و بر اساس مبانی دکارتی میتوان نقد و اعتراض اول کانت را وارد ندانست؛ زیرا با وجود اینکه مصداق وجود مطلق و ضروری در نهایت خفاست و چنانکه آنسلم و دکارت، هر دو بر این باورند که ذات خداوند را به نحو کامل و شایسته نمیتوان دریافت، اما مفاهیم مربوط به آن مصداق در نهایت وضوح و آشکار است؛ به نحوی که فهم آن برای همگان آشکار و روشن است."