چکیده:
مثل «شاهنامه آخرش خوش است » مثلی معروف در فرهنگ عامة ایرانیان است کـه بـار معنـایی آن دو وجه مختلف دارد. غالب محققان این مثل را کنایه و اشارهای طنزآلود بـه اتفـاقی ناخوشـایند در پایان اثر استنباط کردهاند(١). اما به نظر می رسد که لااقـل در فرهنـگ عامیانـه و در ادبیـات شـفاهی نقالان، این مثل در حالت عکس نیز کاربرد داشته است . مقالة حاضـر بـر آن اسـت تـا بـا گـزارش بنیادها و دامنة داستانی دو سنت نسبتا مستقل «رسمی » و «غیـر رسـمی » روایـات حماسـی ایرانـی ، ضمن تأکید به وجه تعریضی مثـل مـذکور، پنجـرهای تـازه در اسـتدراک برخـی معـانی و مفـاهیم حماسی بگشاید. بدین منظور، مبحث اصالت و گستردگی سـنت کهـن شـفاهی اسـاس کـار ایـن تحقیق قرار گرفته و بنا به ضرورت موضوع، ساختار و فـرم دو شـاخة تنومنـد از روایـات شـفاهی ایرانی یعنی «حلقـة حماسـی سیـستانی » و «شـاهنامة کـردی» را کـه محـتملا از دسـترس گفتمـان تأثیرگذار «روایت رسمی » مصون ماندهاند به بحث کشیده است . استنباط ایـن تحقیـق چنـین اسـت که مثل «شاهنامه آخرش خوش است »، در سطح درک و دریافت برخی راویان و حماسه خوانـان از شاهنامه ، در سنت روایت شفاهی ، معنایی دگرگونه یافته است . همچنین این تحقیق نـشان مـی دهـد که روایت شفاهی شاهنامه گاه چه تفاوت های بنیادینی با روایت فردوسی پیـدا کـرده و ایـن دو، از منظر ساختار و درونمایه ، دارای اختلافهای چشمگیری هستند. بنابراین پایان خوش شـاهنامه ، در بخشی از سنت روایت شفاهی ، بـه بازگـشت قـدرت بـه گـروه پهلوانـان شـاهنامه و انتقـامگیـری آذربرزین فرزند فرامرز از بهمن ، آخرین شاه کینه جوی کیانی اشاره می کند.
The renowned proverb “Shāhnāma axarash xoš ast” has implicit question which its answer may change our understanding of the nature and function of Shāhnāma. The end of Shāhnāma contains numerous tragic events in Sassanid age. Also it does not seem to be normal if the Iranians have deemed the bitter adventure of the Shahs and Pahlavāns as a happy ending like what Firdausi narrates at the end of his Shāhnāma. This article tries to reply the main question using an illustration on the story platform and domains of two independent Iranian traditions namely the “formal” and the “informal” epic and championship narratives. The Interaction between oral tradition and influential authorities (political/religious) has led to a new generation of Iranian epic genre (Khwadāy-nāma) that was then underlying the emergence of variations of Shāhnāma in the early Islamic era. Inevitably the structure and the form of، “The Sistani cycle of epic” and “The Kurdish Shāhnāma” as two branches of the oral epic narratives which seemed to have been preserved from the influential discourse of “formal narrative” are argued.
The conclusion is that this proverb is referring to the end of the story of Bahman and Faramarz based on the oral tradition version.
خلاصه ماشینی:
"اما بر اساس دیدگاه مؤلف طومار شاهنامة فردوسی ، شاهنامه دربردارنـدة نکتـه ای قابـل توجـه است که در آغاز روایت پادشاهی بهمن آمده است : «پیش از آن که داستان بهمن را آغاز کنیم ، باید در اینجا مطلبی را متذکر شوم که از ایـن پـس آنچـه نوشته می شود از زبان نقالان و پیش کسوتان ما می باشد که سینه به سینه نقل شده و برای این کـه گفتـار این پیش کسوتان به فراموشی سپرده نشود و مردم بدانند معنی شاهنامه آخـرش خـوش اسـت چیـست آنچه را که می گویند پور اسفندیار چـه کـرده اسـت بـه عنـوان یادگـار مـی نویـسم » (طومـار شـاهنامة فردوسی ، ج ٢: ١١٠٩).
روایت بهمن نامه بالغ بر ١٠٤٤٣ بیـت اسـت (عفیفـی ، ١٣٧٠) و ایـن در حـالی اسـت کـه در شاهنامة فردوسی ، داستان کین خواهی بهمن از خاندان زال منحصر به ١٦٠ بیت و مشتمل است بـر رزم بهمن و فرامرز و گرفتار شدن فرامرز به دست لشکریان بهمن و زنده به دار کشیدن فرامـرز و سـرانجام ممانعت پشوتن از ادامة رزم بـا زابلیـان (فردوسـی ، ١٣٨٩، ج ٥: ٤٧١-٤٨٥) (١١) و پـس از آن ورود بـه داستان همای و داراب و اسکندر و ادامة شاهنامه که مشتمل است بر وقایع دورة ساسانیان."