چکیده:
مراتب علم در اندیشه عمده متفکران شرقی و غربی از جایگاه مهمی برخوردار است و متفکران بزرگ به بحث های دقیقی در این حوزه پرداخته اند. پژوهش حاضر این مساله را از دیدگاه دو اندیشمند برجسته اسلامی و غربی، ملاصدرا و اسپینوزا مورد مداقه قرار داده است. و مدعی است که گر چه این دو اندیشمند به جریان های فکری متفاوتی تعلق دارند از جمله اینکه اساسا ملا صدرا بر خلاف اسپینوزا علم را از سنخ وجود بر می شمارد و نیز در بحث کلیات، ملاصدرا قائل به اصالت واقع (رئالیزم) و اسپینوزا از اصحاب تسمیه است، اما به رغم این اختلافات، در زمینه های خاصی نظریاتی اظهار داشته اند که می توان آن ها را مورد مقایسه قرار داد. از جمله در تقسیم مراتب علم که هر دو فیلسوف بر سه قسم دانسته اند، و نیز اینکه در هر یک از این سه مرتبه، مرتبه پیشین و فرو تر، خود مقدمه و وسیله تحقق مرتبه پسین و فرا تر می شود، و نهایتا سعادت انسان از نظر هر دو متفکر با شهود عقلانی که بالا ترین مرتبه علم است، محقق می شود. در این جستار، تفصیل این موارد و نیز موارد دیگر از مشابهت ها و اختلاف نظرات این دو اندیشمند مورد کنکاش قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
(295/4 ٣-٢-١- شناخت نوع دوم: شناخت استدلالی یا عقلی مقصود اسپینوزا از عقل فکر مطلق نیست بلکه فقط حالت خاصی از صفت فکر اسـت کـه از حالات دیگر متمایز است اما به واسطه فکر مطلق قابل تصور است (٢٠٠٢، E، ٢٣٥؛ ١٩٩٤، E، ٦٠٠) صاحب نظران درباره ماهیت عقل از نظر اسپینوزا دیدگاههای مختلفی اتخاذ کـردهانـد، اما به نظر میرسد منظور اسپینوزا قوه تعقل باشد که حتی در مسـموعات نیـز نقـش دارد «زیـرا هیچ کس هرگز تحت تأثیر مسموع صرف قرار نخواهد گرفت مگر آنکه عقل خود او قبلا آن را دریافت کرده باشد» (٢٠٠٢، T، ٩).
اما تفاوت استنتاج در آنها این اسـت کـه در اسـتنتاجات مربوط به شناخت شهودی، از قواعد به صورت آگاهانه استفاده نمی شـود (پارکینسـن ، ١٧٤) و در آن استنتاجات با تفصیلی بیشتر از شناخت عقلی دنبـال مـی شـود یعنـی شـناخت عقلـی از اقتضائات علوم استنتاجی فراتر نمیرود برخلاف شناخت شهودی که دقیقـا نشـانگر چگـونگی ناشی شدن حالات از صفات خدا میباشد و بنابراین میتوان گفت شناخت شـهودی، شـناخت اشیاء جزئی است و چون کمتر انتزاعی است بر نفس انسان تأثیر بیشتری می گذارد (٢٠٠٢، E، ٣٧٩) در حالیکه شناخت عقلی حقایق کلی را در برمیگیرد که بر مفاهیم مشترک اسـتوار ودر نتیجه انتزاعی و کلیاند (هگل ، ٤٦) ومفاهیمی هستند مبین امور مشترک اشیاء و ذات هیچ امـر جزئی را بیان نمیکنند.