چکیده:
علامه طباطبایی نظریه فطرت را براساس اصل هدایت عمومی بنا مینهد. وی در عین اعتقاد به نظریه سعادت و شقاوت ذاتی و ازلی انسانها، آن را بهگونهای تقریر میکند که با نظریه فطرت خیرگرای انسان سازگار باشد.
علامه در اندیشههای اجتماعی خود بهوفور به فطرت استناد میکند. غریزه استخدام و نقش آن در زندگی اجتماعی انسان، تحلیل رابطه فطرت و آزادی، رابطه دفاع و جهاد با فطرت، پیوند میان اصل مالکیت و فطرت، تحلیل رابطه عدالت و فطرت، از رئوس اندیشههای جامعهشناختی علامه در حوزه فطرت است. شاید مهمترین کارکرد معرفتی نظریه در اندیشه علامه به حوزه معرفتشناسی مربوط باشد. علامه برای اثبات کارآیی عقل در حوزه مابعدالطبیعه، به فطری بودن جستجو از حقایق مابعدالطبیعی استناد میکند. او انسان را فطرتا حقیقتجو، واقعگرا و تابع حق میداند. علامه در عین اعتقاد به نظریه فطرت، نظریه یادآوری را که میراثی افلاطونی است، مردود میشمارد. وی تفکر منطقی براساس تالیف مقدمات و استنتاج از آن را مقتضای فطرت انسان و مورد تایید قرآن قلمداد کرده است و از این طریق مشروعیت آن را تضمین مینماید.
Allame Tabatabaei believes that theory of Fitrah (instinct qualities of human nature) rests upon the principle of general instinct conductance of creatures and considers this theory as a branch of it. He also believes in the theory of eternal inherent happiness and unhappiness of human being، explains it in a way that it can be compatible with the benevolent tendency in every human being’s nature. Allame T. rely on the theory of Fitrah in many of his anthropological and sociological ideas، including man’s need of coexistence and social cooperation، self-defense، proprietorship and the desire for seeking justice. He also investigates the compatibility of this theory with freewill.
It can be said that the most important function of the theory of Fitrah in Allame’s thought is seen in the realm of epistemology. To demonstrate for capacity of reason to find the truth in the realm of metaphysics، he relies on the fact of man’s intrinsic tendency to knowing the truth، or in the other words، from man’s Fitrah. Allame believes that human kind by his Fitrah is truth-seeking، truth-follower and a realist being. While believing in the theory of Fitrah، he rejects the reminiscence in Platonic legacy. He has considered the logical thinking، based on premises and inferences، as a requisite of the human nature which is approved by the holy Quran and thus its legitimacy is guaranteed by the Quran.
خلاصه ماشینی:
"یک تعارض در سخنان علامه طبق سخنانی که از علامه نقل کردیم، وی استخدام همنوع را امری غریزی قلمداد کرده و آن را به ساختمان ویژه انسان - یا همان فطرت او - نسبت میدهد و عدم مراعات حقوق ضعفا از سوی قدرتمندان را شاهدی بر ادعای خود میداند؛ چنانکه مطالعه تاریخ زندگی بشر را که مملو از حقکشی، استعمار و بهرهکشی از بیچارگان به نفع قدرتمندان است، مؤید نظریه خود تلقی میکند؛ یعنی دقیقا چیزی که بعضی منتقدان نظریه فطرت، بهعنوان دلیلی بر نفی فطرت خیرگرای بشر بدان تمسک کردهاند (بنگرید به: سروش، 1370، ص264؛ برای ملاحظه نقد این دیدگاه بنگرید به: فرامرز قراملکی، 1384، ص288).
سؤال اساسی که در اینجا رخ مینماید آن است که آیا این سخنان علامه با نظریاتی که وی در باب فطرت خیرگرا و شرگریز آدمی ارائه کرده است، تعارض ندارد؟ چگونه میشود ساختمان ویژه آدمی که ملهم به گرایش به خیر، تقوا، عدل، نیکی و گریز از شر، فجور، ظلم و بدی است، به پایمال ساختن حق ضعیف و بهرهکشی ناعادلانه از او نیز گرایش داشته باشد؟ اساسا علامه اختلاف افراد بشر را ناشی از غریزه و طبیعت آدمی میداند و به همین دلیل بشر را از وضع قوانینی برای رفع این اختلاف ناتوان میانگارد و تنها راه چاره را تمسک به دین میداند؛ با این وصف چگونه ادعا میکند که دین امری فطری و مقتضای فطرت بشر است؟ آیا فطرت بشر اقتضائات دوگانه دارد: هم انسان را به اختلاف فرامیخواند و هم برای آن راهحل ارائه میکند؟ چگونه میشود که فطرت به اثری دعوت کند و اقتضای نابودی اثر خویش را نیز داشته باشد؟ مگر علامه خود به عدم امکان چنین چیزی تصریح نکرد؟ علامه در موضعی به این نکته میپردازد که تزاحم دو حکم فطری در جایی که حکم سومی حاکم بر آندو باشد و آندو را تعدیل نماید، مانعی ندارد."