چکیده:
معنیشناسی قالببنیاد نخستین بار از سوی چارلز فیلمور و پس از طرح مفهوم «قالب» از سوی او (1977الف، 1977ب، 1985، 1987) بهمثابۀ نگرشی در چهارچوب معنیشناسی شناختی مطرح شد. فیلمور در این رویکرد واژگانی، اصطلاح «قالب» را بهمثابۀ شیوهای برای تحلیلهای معنایی زبان طبیعی به کار میبرد. نگارندۀ نوشتۀ حاضر با استفاده از نمونههای متعددی از زبان فارسی معیار به ارزیابی میزان کارایی این نظریه در زبان فارسی میپردازد تا جامعیت آن را به کمک زبانی معلوم کند که مورد بحث و بررسی فیلمور نبوده است. نتیجۀ این ارزیابی نشان میدهد که فیلمور در طرح این نظریهاش برخلاف ادعای اصلی معنیشناسان شناختی به دنبال صوریسازی رفته است؛ آن هم به گونهای که نهتنها در بسیاری از موارد، اغلب افعال زبان فارسی در قالبهای فیلمور پیشبینینشدهاند، بلکه در موارد متعددی قالبها در هم تلفیق میشوند. عدم کارایی مطلوب این نظریه، دستکم در مورد زبان فارسی، ناشی از نادیده گرفتن این واقعیت است که وقتی ما چیزی را در جهان خارج میبینیم، آن را با توجه به اینکه به چه شکل «درک»اش کردهایم، وارد زبان میکنیم. نوع درک ما از صحنههای پیرامونمان، تعیینکنندۀ نوع جملاتی است که به زبان میآوریم. اینکه ما صرفا با توجه به چند عنصر موجود در یک صحنه بخواهیم به قالب مشخصی قائل شویم و به تبیین معنایی بپردازیم، چندان مطلوب و صحیح به نظر نمیرسد.معنیشناسی قالب بنیاد نخستین بار از سوی چارلز فیلمـور و پـس از طـرح مفهـوم «قالـب » از سوی او (١٩٧٧الف ، ١٩٧٧ب ، ١٩٨٥، ١٩٨٧) به مثابۀ نگرشی در چهارچوب معنیشناسی شـناختی مطرح شد. فیلمور در این رویکرد واژگانی، اصطلاح «قالب » را به مثابـۀ شـیوه ای بـرای تحلیـل هـای معنایی زبان طبیعی به کار میبرد. نگارندة نوشتۀ حاضر با استفاده از نمونـه هـای متعـددی از زبـان فارسی معیار به ارزیابی میزان کارایی این نظریه در زبان فارسـی مـیپـردازد تـا جامعیـت آن را بـه کمک زبانی معلوم کند که مورد بحث و بررسی فیلمور نبوده است . نتیجۀ این ارزیابی نشان میدهد که فیلمور در طرح این نظریه اش برخلاف ادعای اصلی معنیشناسان شناختی به دنبال صوریسازی رفته است ؛ آن هم به گونه ای که نه تنها در بسیاری از موارد، اغلب افعال زبان فارسـی در قالـب هـای فیلمور پیش بینینشده اند، بلکه در موارد متعددی قالب هـا در هـم تلفیـق مـیشـوند. عـدم کـارایی مطلوب این نظریه ، دست کم در مورد زبان فارسی، ناشی از نادیده گرفتن این واقعیت است که وقتی ما چیزی را در جهان خارج میبینیم ، آن را با توجه به اینکه به چه شکل «درک»اش کرده ایم ، وارد زبان میکنیم . نوع درک ما از صحنه های پیرامونمان ، تعیین کنندة نوع جملاتی اسـت کـه بـه زبـان میآوریم . اینکه ما صرفا با توجه به چند عنصر موجود در یک صحنه بخـواهیم بـه قالـب مشخصـی قائل شویم و به تبیین معنایی بپردازیم ، چندان مطلوب و صحیح به نظر نمیرسد.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا ممکن است با سه ادعا روبه رو شویم : نخست اینکه قالب های مطرح شده از سوی فیلمور برای توضیح معنی شناسی قالب بنیاد در مورد زبان انگلیسی صادق است ، نه زبان های دیگر؛ بنابراین ، هر زبانی می تواند قالب های خودش را طراحی کند؛ دوم اینکه آن دسته از افعالی کـه در قالـب هـای فیلمور جای نگرفته اند، همگی استعاری اند و به همین دلیل به آنهـا پرداختـه نشـده اسـت ؛ و سـوم اینکه طرح فیلمور، درنهایت ، در قالب یک فرهنگ الکترونیکی به شکل کاربردی درآمـده اسـت و از آنجا که این فرهنگ به شکل برخط عمل می کند، افزودن مدخل های واژگانی جدیـد بـه قالـب هـای موجود امکان پذیر است ، پس می توان مشکل عدم حضور برخی افعال را در قالب ها حل کرد.
٥. نتیجه گیری با توجه به نمونه های متعددی که از زبان فارسی به دست داده شد، چنین به نظر مـی رسـد کـه نمی توان رخدادهای جهان خارج را در قالـب هـای مشـخص و قطعـی ای جـای داد و از زبـان بـرای بازنمایی این قالب های مشخص که از «تعریف » و «عناصر» از پیش تعیین شده ای تشکیل شـده انـد، استفاده کرد.
). Frames, fields and contrasts: New essays in semantic and lexical organization.
). Frames, fields and contrasts: New essays in semantic and lexical organization."