چکیده:
تاریخ بیهقی از جمله آثار گرانسنگ نثر فارسی است که با توجه به موضوع آن، در دو حوزة ادبیات و تاریخ، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد. یکی از مهمترین پرسشهایی که در باب این کتاب مطرح است، میزان حجم و محتوای این کتاب است. موضوع تاریخ بیهقی، چنانکه امروزه در دست ماست، روایتگر چگونگی به قدرت رسیدن مسعود غزنوی و حوادث دوران زمامداری وی تا اندکی پیش از مرگ اوست. ظاهرا بیهقی در پی تکمیل تاریخ خویش تا پایان دوران مسعود و نوشتن تاریخ جانشینان مسعود نیز بوده است. عدهای از پژوهشگران بر اساس پارهای از مطالب کتاب و نیز سخنان ابنفندق و اشارات چندی که در بعضی از کتابها آمده است، چنین استنباط کردهاند که حجم این کتاب، بسی فزونتر از آن چیزی است که امروزه در دسترس است. در مقالة حاضر، با طرح پرسشها و فرضیهها و نیز آوردن مطالبی از خود متن تاریخ بیهقی، نشان دادهایم که تاریخ بیهقی کتابی فراتر از آنچه امروزه در دسترس همگان است، نبوده است و حداکثر چیزی که میتوان بیان کرد، این است که بیهقی در پی طرحی کلان برای نوشتن تاریخ محمود، مسعود و دیگر جانشینان ایشان بوده که بنا به دلایل نامعلوم از انجام آن بازمانده است.
خلاصه ماشینی:
"البته جای این پرسش باقی است که چرا و چگونه نسخت نامههای دربار باید نزد بیهقی باشد؟ 2ـ در پنج مورد نیز بیهقی از حوادث و مطالب تاریخی یاد میکند که امروزه در کتاب نیست: الف) «پیش از این در تاریخ گذشته بیاوردهام دو باب در آن از حدیث این پادشاه بزرگ ـ انارالله برهانه ـ یکی آنچه بر دست وی رفت از کارهای بانام پس از آنکه امیر محمود ـ رضی الله عنه ـ از ری بازگشت و آن ولایت بدو سپرد، و دیگر آنچه برفت وی را از سعادت به فضل ایزد ـ عز ذکره ـ پس از وفات پدرش در ولایت برادرش در غزنین، تا آنگاه که به هرات رسید و کارها یکرویه شد و مرادها به تمامی حاصل آمد، چنانکه خوانندگان بر آن واقف گردند و نوادر و عجایبها بود که وی را افتاد در روزگار پدرش؛ چند واقعه بود، همه بیاوردهام در این تاریخ به جای خویش در تاریخ سالهای امیر محمود» (همان: 99).
به نظر میرسد بیهقی در ابتدا در پی نوشتن تاریخ غزنویان و شاید تاریخ حکومت محمود و مسعود غزنوی بوده است و هنگامی که شروع به کار میکند، تصمیم میگیرد برای نوشتن مطالب تاریخی مربوط به حکومت محمود، از کتاب محمود وراق استفاده کند و مطالب آن کتاب را عینا نقل کند: «استاد محمود وراق سخت نیکو شرح داده است در تاریخی که کرده است، در سنة خمسین و أربعمائه، چندین هزار سال را تا سنة تسع و أربعمائه بیاورده و قلم را بداشته، به حکم آنکه من از این تسع آغاز کردم..."