چکیده:
بر اساس نظریه گفتمان، جهان محصول رقابت بین گفتمانهای مختلف است که ابتدا شروع به معنادهی میکنند و سپس بر اساس این نظام معنایی بوجود آمده به بازسازی فضای اجتماعی میپردازند. از این حیث بررسی موضوع زنان در ایران بدون توجه به بررسی گفتمانهایی که تاریخ معاصر ایران را تحت تاثیر قرار دادهاند، ممکن نیست . پژوهش حاضر با الهام از آموزههای لاکلاو و موفه در زمینه روش گفتمان و با استفاده از رویکردها و تفاسیر موجود در مورد مساله زنان به بررسی جدال بین دو گفتمان «سنت » و «تجدد» در ایران میپردازد و نگاه این دو گفتمان را نسبت به مساله زنان مورد وا کاوی قرار می دهد . در ادامه به این موضوع می پردازد که از رویارویی بین این دو گفتمان کدام بدیل ظهور کرده است و این گفتمان بدیل تحت تاثیر وضعیت جدید، چه نگاهی به مساله زنان دارد و چگونه هویت او را به عنوان یک موجود اجتماعی مورد توجه قرار می دهد. و در نهایت «گفتمان نو گرایی دینی» را به عنوان بدیل گفتمانی که از دل تقابل و رقابت بین دو گفتمان سنت و تجدد در ایران، متولد شده است مورد بازشناسایی قرار می دهد و مساله «هویت زن» را از نگاه گفتمان نوگرایی دینی مورد بررسی قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"نگاه گفتمان سنتی به زن اقتدارگرایی سلسله مراتب اجتماعی نابرابری ذاتی تاکید بر نقش بین زن و مرد بدبینی به حضور طبیعی اجتماعی نص گرایی گفتمان مدرن نیز نشانه های خود را حـول دال مرکـزی «برابـری ذاتـی بـین زن و مـرد» مفصل بندی میکرد ونشانه هایی همچون قانون گرایی ، فردگرایی ، تاکید بر حضـور اجتمـاعی ، مشارکت سیاسی و زن به عنوان نیروی سـازنده درراسـتای ٠ توسـعه را حـول دال مرکـزی «برابری » معنا میداد.
نگاه گفتمان مدرن به زن تاکید بر مشارکت حضور سیاسی نیروی برابری قانون سازنده در روند توسعه بین زن و گرایی فردگرایی در سال های پایانی حکومت پهلوی و ظهور انقلاب ٥٧، تحولات جامعه ایران نشان از ظهورگفتمان جدیدی میدهد که دررقابت باگفتمان مدرنیته درصدد است تا عرصه سیاست ایران را تعریف کند و به عنوان یک گفتمان جدید به نشانه ها و دال های شناور خود معنا دهد.
نگاه گفتمان نوگرایی دینی به زن حقوق بشر عرف گرایی نگاه انسان اخلاق مدارانه به زن تغییر بر اساس مقتضیات زمان هویت زن به عنوان سوژه پژوهش حاضر درجایگاه بررسی گفتمان های تاریخ ایران نیست بلکه بررسی گفتمان ها از این جهت برای ما حائز اهمیت هستند که هرکدام چه نگاهی به مسأله زنان داشته اند.
(ابوزید، ١٩٩٩: ٢١٦) ابوزید مسائل زنان را مسائلی ماهیتا انسانی واجتماعی می داند که جدای از مسائل مردان نیست و میباید درعرصه زندگی اجتماعی در هر مقطع تاریخی مشخص ، جز مسائل اصلی به شمار آیند به عقیده او هر چند نمیتوان منکر بعد زیست شناختی طبیعی زن شد، اما می باید این تفاوت را نیز با شرایط مشخص شده برای زندگی بشری، از نظر فرهنگی و فکری سازگاری داد و صورتبندی دوباره کرد."