چکیده:
عزیزالدّین نسفی در قرن هفت و عبدالکریم گیلانی در قرن هشت و اوایل قرن نه، هر دو از عارفان پر کار و تاثیر گذار زمان خود به شمار میآمدند. این دو عارف هر کدام کتابی مستقل با عنوان «انسان کامل» نگاشتهاند که در بسیاری از فصول، اشتراک موضوعی دارند. در هر دو کتاب، یکی از ویژگیهای بارز انسان کامل، درک مستقیم او از عالم مادّی و فرا مادّی میباشد. براین اساس هر دو نویسنده، سعی دارند رهروان طریق حقّ را با ارکان حقایق هر دو عالم آشنا سازند. شناخت خداوند، انسان و طبیعت هر چند در هر دو کتاب مطمح نظر نویسندگان میباشد، امّا آنچه بیشتر از همه – در هر دو کتاب – مهمّ مینماید، چگونگی ظهور ممکنات و خلقت عالمهای «امر و خلق» است. دو عارف هر چند که به این موضوع به صورت مستوفی پرداختهاند ولی در پارهای از موارد با هم، هم عقیده نیستند. نگارندگان در مقالة حاضر کوشیدهاند تا اندیشههای نسفی و گیلانی را درباب «ظهور ممکنات» و«چگونگی تشکیل قوس نزولی» بررسی کرده، موارد اختلاف مشرب این دو عارف را بسنجند.
خلاصه ماشینی:
هر چه انسان در این وادی بیشتر قدم بردارد خود را به معرفت حقیقی نزدیکتر میکند، بر این اساس است که حضرت ختمی مرتبت (ص) با آن درجه از قربی که داشت در دعای خویش از درگاه خداوند فزونی حیرت را تقاضا میکرد: « رب زدنی فیک تحیرا» (غزالی،1385، ج 2: 193) یکی از اسامی خداوند «باطن» میباشد، یعنی خداوند در قدم ذاتی و کنه جبروت خود چنان ورای فهم عقول وگستاخی حواس جای دارد که اگر عنایت و فضل الهی دستگیر روندگان راه حقیقت نشود، اندک شمیمی دماغ جان او را معطر نخواهد کرد: «من یهد الله فهو المهتد و من یظلل فلن تجد له ولیا مرشدا » (کهف، آیة 17) همین معنی در دعای سمات به گونهای دیگر آمده است: «یا من دل علی ذاته بذاته.
» (همان: 98) گیلانی برای احدیت خداوند کلمة معادل «هویت» را نیز به کار میبرد و آن را چنین توضیح میدهد: «هویت: هویت حق غیب اوست، به اعتبار همة اسماء و صفات که ظهورش ممکن نیست، بنابراین مثل آن است که هویت اشاره به باطن واحدیت دارد.
» (همان: 189) وی معتقد است انیت مرحلهیی است که اسماء و صفات حق تجلی بیرونی مییابند، از ذات او جدا میشوند و به صورت موجودات ظاهر میگردند؛ زیرا وی در تفسیر جمله « لا اله الا انا» میگوید: «الاهیت: الله بودن معبود، جز انا نیست، پس انا درافلاک و انجم و در همة آن چه که مردمان هر دین یا مذهبی میپرستند، ظاهر شده است.