چکیده:
پیرگنجه نظام آفرینش را بر پایه ی عشق استوار می داند. و بی عشق بـودن را مرگ نام می نهد. عشق در نگـاه او اکسـیری اسـت ، کـه آینـه ی ضـمیر را صیقل می دهد. درعاشقانه هـای خمسـه ، عشـق عرفـانی ، جسـمانی ، عـذری و مادری مطرح است . و عشق عرفانی فراتر از سایرعشق هاست . عشقی پـاک و نمونه ی عالی وحدت عاشق و معشوق، این عشق بسی فراتر از عشق جسمانی است . چـرا کـه بـرخلاف عشـق جسـمانی ، سـخن از خـط و خـال و ابـروی معشوق نیست . عشق ارشمیدس به کنیز چینی از مقوله هـای جسـمانی اسـت ، که ارشمیدس را از کلاسدرسارسطو دور کرده بود. اما از عشقی دیگر بـه نــام عشــق عــذری ســخن مــی گویــد. کــه اصــل اساســی در آن راز داری و سرپوشی و پاک ماندن است . عشقی دوطرفه و عفیفانه کـه همـواره عتشـان مایه ی فراق و ناکامی آنها می شود. عشاق عذری با سوز عشق می سازند، دل به مرگ می سپارند؛ و به عبارتی دیگر شهید می شـوند. عشـق مـادری نیـز از دیگر انواع عشق پاک است . عشقی ذاتی که سالها پـس از مـرگ معشـوق هم چنان در دل جای دارد. زنـان در خمسـه ی نظـامی در عشـق و دلـدادگی بی همتا هستند. و هم چون ظاهر زیبا و شـورانگیزشـان، بـاطنی زیبـا و هـو یتی دلربا دارند. اما از ابتدایی ترین حق که حق انتخاب همسر است ، محرومند. و ازدواجهایشان یا به صورت اجباری، یا سیاسی و یا وصیتی اسـت . و تنهـا در چند مورد عاشقانه و با میل قلبی است .
خلاصه ماشینی:
"(پور جوادی ، ١٣٧٢: ١٧٠-١٤٨) گهـی دیـده بـه آب چشـمه مـی شسـت چـــو مـــاهی مـــاه را در آب مـــی جســـت (کلیات ، ١٣٨٤: ١٧٢، ب ١٠١) در منظومه ی خسرو و شیرین ، اگـر نـه بـه کثـرت منظومـه ی لیلـی و مجنـون ، امـا نمونه هایی از وحدت میان عاشق و معشوق رامی توان دید.
(ثروت ، ١٣٧٨: ١٥٦) بـــه تـــو بـــاد هلاکـــم مـــی دوانـــد خطــــا گفــــتم کــــه خــــاکم مــــی دوانــــد (کلیات ، ١٣٨٤: ٢٥٠، ب ١١٤) و با وجود آگاهی از مرگ خویش در راه معشوق می گوید: چــو تــو هســتی نگــویم کیســتم مــن ره آن تســـــــت در ده چیســـــــتم مـــــــن نشــاید گفــت مــن هســتم ، تــو هســتی کــــه آنگــــه لازم آیــــد خــــود پرســــتی (همان : ٢٥٠، ب ١١٦ ـ ١١٥) و این نمونه عالی وحدت عاشق و معشوق است .
به طـوری کـه درملاقات های آنان ذره ای آلودگی جسمانی و عشق جسمی به چشم نمی خورد: قـــانع شـــده ایـــن از آن بـــه بـــویی و آن راضـــــی ازیـــــن بـــــه جســـــتجویی (همان : ٤٧٦، ب ٩٦) در دومین دیدار لیلی با مجنون ، لیلی می گوید: اگر مجنون ، عاشق کامل است ، ماندن و دیدار او بیش از این حد، حرام است .
اسکندر ملـک عجـم را بـه عنـوان مهریه به روشنک می بخشد: در آن بیعـــــت از بهـــــر تمکـــــین او بـــــه ملـــــک عجـــــم بســـــت کـــــابین او (همان : ١٠٢٥، ب ٧٠) ٤ـ١١ـ٢ـ شیربها از شیربها هم تنها در یک مورد سخن گفته شده و آن در ازدواج لیلی بـا ابـن سـلام است ."