چکیده:
داستان اسکندر مقدونی و جهانگشایی او در تاریخ و سپس دگرگونی این چهرة خون خوار به چهره ای آرمانی ، از دیرباز نظر منتقدین زیادی را به خود جلب کرده است . نظامی از این داستان برای بیان اندیشه های حکمت آمیز خویش بهره برده است . امیرخسرو دهلوی به عنوان نخستین نظیره پرداز از خمسه نظامی ، داستان اسکندر را در آئینة اسکندری به نظم کشید. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی - تحلیلی جنبه های عرفانی داستان اسکندر را با توجه به دو چهرگی این شخصیت در تاریخ و افسانه مورد بررسی قرار داده است و در نهایت این نتیجه به دست آمد که امیرخسرو دهلوی بخش هایی از داستان را -که ظرفیت معنایی بیشتری برای پروراندن معانی عرفانی داشته است - با تفصیل بیشتری سروده است . چنانکه چهرة منفی و جنگ طلب اسکندر در ابتدای داستان ، نماد انسان مادّی است و جنگ او با خاقان مبارزة او با نفس است . اسکندر با گذر از منازل ، به یاری سروش و خضر و الیاس -که نماد پیر راه شناس هستند به دریای معرفت می رسد. سفر اسکندر در خشکی و دریا -که از منطق الطیر عطار تاثیر پذیرفته است - هفت مرحلة سلوک را نشان می دهد. اسکندر با گذر از وادی طلب و عشق در خشکی ، در سفر دریایی استغنا و معرفت را پشت سرمی گذارد و به وادی حیرت می رسد و در نهایت با هدایت سروش به ژرف نگری در وجود متعالی خویش ، به مرحلة فنا هدایت می شود.
The story of Alexander the Great and his world-conquering during history and then changing this cruel face into an ideal face have drawn the attention of lots of critics from a long time ago. Nezāmi used this story to express his wise thinking. Amir khosro Dehlavi، as a first taunt-teller of Khamseh، put Alexander’s story into verse in Ᾱyineh-Eskandary. The necessity of doing this study is that despite lots of mystical manifestation in this story، no studies have been done on this issue yet. The current study، using a descriptive-analytic approach، investigates the mystical dimensions of Alexander’s story in respect of his two-faceted character in the history and legend. Finally، it is concluded that Amir khosro Dehlavi mostly used the parts of the story which have more conceptual capacity to nourish the mystical meanings. On the one hand، the wicked and warmonger character of Alexander at the beginning of the story is the symbol of a materialistic person; on the other hand، his war with Khāqān is a fighting with the soul. Alexander، passing through the stages by the help of Soroush، Khezr and Elyās (symbols of spiritual leaders)، reaches to the sea of knowledge and awareness. Alexander’s voyage - affected by Manteq-al-tayr by Attar – shows seven steps of approaching to the most high. Alexander passes through two steps of claim and love in land، and two steps of satisfaction and awareness in sea reaches the land of wonders. At last، guided by Soroush، he is led to a scrutiny of his own ideal being. This point is completely mystical and is indicative of monotheism. Thus، Alexander’s death is reaching to morality step to reach to God.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب اسکندر در «آئینة اسکندری » هرچند بر آب زندگی دست نمی یابد اما او با گذر از سختی ها و به پاداش نیایش با خداوند، به هزاران نفر زندگی می بخشد چنانکه سروش به او می گوید: یکی خضر از آن چشمه شد زنده نام تو زین عالمی زنده گردان تمام (آئینة اسکندری ، ص٤٦٩) از همین بخش ، هدف امیرخسرو دهلوی از این داستان روشن تر می گردد؛ چنانکه او اسکندر را چون سالک راه حق ، از مرحلة نفسانی (مبارزة اسکندر با خاقان ) و سپس گذر از مرتبة شریعت (راز و نیاز با حق ) به مرتبة عالی تر سوق می دهد؛ چنانکه پس از آن اسکندر از جانب خداوند مأمور نجات مردمی می شود که در کوهی موسوم به کوه «یاجوج و ماجوج » زندگی می کردند.
چنانکه امیرخسرو دهلوی با تأثیرپذیری از دو بیت زیر از وادی معرفت در منطق الطیر، اسکندر را در اعماق دریا سیر می دهد: کاملی بایــد درو جانـی شگــرف تا کند «غواصی » این بحر ژرف خویش را در «بحر عرفان غرق کن » ور نه باری خاک ره بر فرق کن (منطق الطیر، ص١٩٥) در این بخش سراینده ، اسکندر را تا حد جاویدانان پیش می برد، چنانکه اسکندر در هنگام فرو رفتن در دریا خود را با کیخسرو در غار مقایسه می کند: نه من به ز کیخسروم کز سریر به زندان غاری شد آرام گیر که او در بن غار بربست بار بن غار من قعر دریا شمار (آئینة اسکندری ، ص ٥٣٥) امیرخسرو دهلوی که به مفهوم نمادین غار در عرفان و نقش آن در کمال روحی سالک (تحلیل نماد غار در هفت پیکر، ص٥٧) آگاه است ، برخلاف داستان نظامی – که اسکندر در آب فرو نمی رود- او در این منظومه با محفظه ای شیشه ای و با راهنمایانی چون خضر و الیاس ، به قعر دریا فرو می رود."