چکیده:
هویت از غامض ترین و مهم ترین مباحث در حوزه زندگی انسانی است . هویت به مثابه درک آدمی از خویش ، از سویه ها و رویکردهای مختلفی مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است . از یکسو هویت به مثابه درک آدمی از خویشتن در رویکردهای ذات گرا، هویت معادل با یک ذات و یک جوهر است ، از سوی دیگر برخی با رد رویکردهای ذات گرا، با تاکید بر غیرذاتی و در نتیجه بیبنیانی هویت ، آن را یک پدیده برساخته تعبیر کرده و هویت را صرفا حاصل بازی قدرت و میدان های گفتمانی تعبیر میکنند. در این مقاله از رویکرد دیگری به هویت سخن خواهیم گفت که تحت تاثیر آراء ویتگنشتاین و هوسرل در باره شکل زندگی و زیست جهان ، درکی دگرگون از هویت ارائه میکند. درکی که در عین آنکه ذات گرایی را نقد میکند، اما هویت را یک امر بیبنیان و نتیجه قدرت و گفتمان در نظر نمیگیرد و برای آن نوعی از اصالت و بنیان قائل میشود. در ادامه و به صورت کوتاه به تبعات انتقال این بحث از مباحث نظری به کاربست آن در مورد ایران و هویت ایرانی خواهیم پرداخت .
خلاصه ماشینی:
"(٥٤٣: ٢٠٠٧ سوژه مرکززدایی میشود، راهی که در آن سخنگو جملات را کنار هم قرار میدهد را دیگر نمیتوان به عنوان بیان های یک سوژه کاملا مستقل فرض کرد بلکه باید به عنوان بیان های یک سوژه که توسط نهادهای ساختاری مقید شده است تلقی کرد؛ نهادهایی که بر مبنای آنها، راه هایی که چه چیزی در هر زمینه ای گفتنی تصور میشوند، ایجاد میگردند (Laclau, 2007 :543) از مقومات این برداشت ساختارگرایانه از زبان و گفتمان ، تصور آنها به مثابه ساختارهای بسته ، تمامیت یافته و کامل بود که بر مبنای منطقی درونی و تعیین شده عمل میکردند.
هوسرل میپرسد:«آیا مفاهیم منظورداشتن ، انگیزه داشتن ، هدف داشتن ، عمل کردن ، به ساختار مشخصی از آگاهی، یک نظم معین از تجربه در یک زمان درونی و نوع خاصی از رسوب سازی ارجاع نمیدهند؟ و آیا تفسیر منظور و مراد دیگران و معنای عمل آنان و نتایج آن اعمال ، متضمن تفسیر بیننده و ناظر از خود و اعمال خود نیست ؟ چگونه ممکن است که من ، در یک دیدگاه طبیعی به عنوان انسانی در میان دیگران یا به عنوان یک دانشمند اجتماعی، رهیافتی برای همه این ها کشف کنم جز با رجوع به ذخیره ای از تجارب پیشاتفسیری که از طریق رسوب سازی جزیی از زندگی آگاهانه من شده اند» (٥٦ :١٩٧٣ ,Schutz)."