چکیده:
یکی از نظریههای بنیادی درباره ملاک شناخت، نظریهای است که در فلسفۀ اسلامی بر پایۀ احاطۀ علمی جوهر مفارق عقلی مطرح شده است که بر اساس آن، ملاک شناخت، یعنی مطابقت شناخت با واقع، مطابقت با جوهر مفارق عقلی است؛ به این معنا که بر پایۀ احاطۀ علمیۀ جوهر مفارق عقلی به تمام کائنات مادون، هر صورت، حکم و قضیهای که ثابت در ذهن است، اگر مطابق با علوم نزد او باشد، صادق است و در غیر این صورت، کاذب میباشد. این نوشتار به تبیین و تحلیل و سپس سنجش و بررسی این نظریه پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"تنها فرض باقیمانده آن است که تصدیق صحیح در این دو مورد، در صورتی است که به نسبتی تعلق بگیرد که با نسبت نفسالأمریه مطابق است و این میتواند معیار تشخیص صدق و کذب در اینگونه قضایا باشد؛ زیرا اگر چنین مطابقتی در نظر گرفته نشود، امتیاز بین قضیۀ صادق و کاذب از بین میرود؛ چون مناط صدق و کذب منتفی شده است، پس باید به صدق تمام نسبتها و قضایا حکم کرد؛ زیرا همۀ آنها در ذهن تحقق دارند و این باطل است؛ بنابراین ازآنجاکه قضایا و نسبتهای صادقه و کاذبۀ ممتاز از یکدیگر داریم، میتوان فهمید، تطابق «نسبت ذهنی بالمعنی الأخص» با چیزی سنجیده شده است و آن چیز غیر از نسبت نفسالأمریه که نفس الأمر است چیز دیگری نمیباشد (حسینی طهرانی، 1365، ص100-101).
به این اعتبار، امور خارجیه به طریق اولی دارای نفسالأمرند؛ بنابراین میتوان گفت صدق حکم در جایی که موضوع و محمول هر دو از امور خارجیه باشند و به اصطلاح به امور خارجیه بر امور خارجیه حکم رانده شود نیز به اعتبار مطابقت با آن چیزی است که در نفسالأمر است؛ ولی علامۀ طوسی و دیگران، در این قسم، تطابق را بین نسبت ذهنیه و نسبت خارجیه اعتبار کردهاند؛ زیرا نسبت خارجیه از نسبت نفسالأمریه ظاهرتر در اینجا تنها در صدد توضیح بیان علامه حلی هستیم، وگرنه این اشکال پاسخهای دیگری دارد که مربوط به جای دیگری است."