خلاصه ماشینی:
"همین امر مجوز اپوزیسیون بودن ابدی روشنفکر را صادر میکند؛ زیرا روشنفکران در سراسر عالم خود را متعهد به مسائل سیاسی و اجتماعی میدانند، و این تعهد مستلزم نگرش انتقادی است و نقد معطوف است به تغییر.
امروز روشنفکران ما افرادی چون فروغی و کسروی را که وابستهی علیالاطلاق حاکمیت بودند، روشنفکر مینامند و اگر فردی امروز درون ساختار حاکمیت، رفتار و کار روشنفکری (بنا به تعریف بابک احمدی) از خود بروز دهد، از آن نظر که درون ساختار است اساسا روشنفکر نیست.
«هامون»، لائوتسه و ذن و بودیسم و امام علی (علیهالسلام) و حلاج و حافظ و کییرکهگور و اگزیستانسیالیسم متقدم و اگزیستانسیالیسم متأخر را رفیق یکدیگر میانگارد و هیچ از خود نمیپرسد که این افکار متفاوت بلکه متناقض را چگونه جمع میتوان کرد؟ حافظ کجا با اگزیستانسیالیسم یکی تواند شد و حلاج چگونه با لائوتسه و امام علی (علیهالسلام) کی با بودا؟ مدعای روشنفکران، به جلو نظر داشتن، پرسش از گذشته و پاسخ به مدرنیته است؛ اما هامون از مدرنیته پرسش میکند و به سنت پاسخ میدهد!
جریان غالب بر روشنفکری ایران که در دورهای، توان خود را صرف مهر باطل زدن بر تمام جلوههای سنت کرده بود (که از چهرههای رسانهای این جریان میتوان از احمد کسروی نام برد)، در دورهای دیگر، با برداشتی سطحی از سنت و مدرنیته، دست به بازتولید محتوای سنتی در فرم مدرن کرد!
حتی باید گفت که سینمای روشنفکری از حیث فرمی نقض غرض روشنفکری (از حیث تعهد و تأثیر اجتماعی) است، و قصهگو نبودن این سینما در دو سه دههی اخیر خود گواه است.
شاید بتوان حکم کرد که سینمای روشنفکری سینمایی است باب میل روشنفکران و مورد پسند آنها؛ اما این نیز دردی را دوا نیست."