خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب فلسفهی تاریخ ادغامگر دیدگاهی می شود که در کل به تاریخ انسانی مینگرد و میکوشد، این نگاه را تقویت کند که چگونه میتوان تکوین روابط اجتماعی را بازسازی کرد و چگونه تاریخ میتواند ظرفیت بالقوهی انسانیت را بمثابه امری که آزادی انسان از طبیعت را مورد توجه قرار میدهد ملاحظه کند.
روسو با شعار برگشت به طبیعت و یافتن منشا خود در طبیعت، معیار یک زندگی خردمندانه را طلب میکند تا بتواند بین «آزادی طبیعی» و «شرایط اجتماعی» تامل کند و آنرا در سپهر خرد سیاسی طرح کند و تناقض بدست آمده در این میان را، حل نماید، ابعاد چنین خردی فراسوی ابتدایی بودن، آزادی طبیعی و حثیت انسانی خود را هویت میدهد و بدور از مدل ایدئالیستی قرارداد اجتماعی فهم می شود.
از طریق ارتقا سوژه به روح، در هگل زمینه بگونهای فراهم می شود که روح، طبیعت، دولت و تاریخ وحدت پیدا میکنند و تاریخ که تحقق پیشرفت سیاسی– اجتماعی آزادی است بگونهای ترسیم می شود، تا همچون یک روند نظاره شود و در این روند مجموعهای از کثرتها که زندگی انسانها را میسازند میتوانند یک وحدت ایجاد کنند، این روند چون حلقهها در هم تنیده میشوند تا مراحل متنوع و گوناگون روح را رقم زنند.
در نزد هگل و در بسیاری از برنامههای فلسفهی تاریخ در دوران جدید همواره یک تنش بین تناودرگی و ایدهی پیشرفت وجود دارد هگل به این باور است که مفهوم پیشرفت که در روشنگری بسط یافت واجد یک تکامل بیکران است، بدین شکل که تناودرگی تاریخ با یک کرانمندی در یک روند بسته همراه بوده است، پس میکوشد این مسئله امر بیکران و کرانمند را بگونهای مورد تامل فلسفی قرار دهد."