چکیده:
ابنسینا شهود عرفانی را بر دو نوع میداند: 1. دریافت و ارتسام صور معقول در عقل، بدون واسطه، از سوی عقل فعال؛ 2. دریافت و ارتسام صور کلیات و جزئیات در عقل، بدون واسطه، از سوی عقل فعال و سپس ارتسام آنها به نحو جزئی در خیال که گاه از طریق محاکات، صور جزئی دیگری جایگزین صور جزئی اولیه میشود. بعد از این مرحله، صورت خیالی، وارد حس مشترک گردیده، در سطح حسی ادراک میشود. وی رخداد هر دو نوع معرفت عرفانی را نیازمند مجاهده عملی و علمی (قطع تعلقات و عطف توجه به ماورای عالم ماده) دانسته و آنها را ویژه عارفان حقیقی و ارواح قدسی شمرده است. در مورد اتحاد و فنا، ابنسینا به تصریح، اتحاد دو ذات را محال شمرده و فنا را نیز در راستای همین اتصال (نه اتحاد) به عقل فعال و مشاهده تحلیل کرده است. بدینترتیب میتوان گفت ماهیت معرفت عرفانی در نزد شیخالرئیس، عبارت است از: «دریافت و ارتسام صور علمی بدون واسطه در عقل از عقل فعال (یا از سوی خداوند) و یا دریافت و ارتسام مزبور به ضمیمه ارتسام آن صور در خیال به نحو جزئی و سپس ادراک حسی آن در حس مشترک».
خلاصه ماشینی:
"جدا از همه این قرائن، دلیل مهمی در این عبارات وجود دارد که منظور شیخالرئیس از اوصاف ناظر به فناء (حتی اوصافی که به علت بیانناپذیری معرفت عرفانی نزد وی، گفته نمیشوند) در اینجا (نمط نهم اشارات) چیزی بیش از آنچه در نمط دهم در بیان معرفت و مشاهده عرفانی ذکر میکند ـ که تفصیل آن گذشت ـ نیست و در بیان آن موارد، دیدیم که منظور دریافت بیواسطه صور از سوی عقل فعال و احیانا درک جزئی آن از طریق خیال و درک حسی آن به وسیله حس مشترک است.
مهمترین اشکال در این قسمت از نظریه شیخالرئیس، باواسطه بودن معرفت عرفانی به معنایی دیگر است؛ چرا که در اینجا به دو جهت، معرفت عرفانی دستخوش تغییر میشود: 1) معرفت عرفانی که در آغاز، جایگاه اصلیش (به خاطر کلیت و تجرد اصل صورت مفاض)، نفس ناطقه یا عقل است، وارد خیال ـ که از نظر مشائین، قوهای مادی و محل ذخیره صور حسی مادی است ـ میگردد و در نتیجه، طور و مرتبه آن، یک درجه نسبت به اصل صورت آغازین، کاهش مییابد؛ 2) معرفت عرفانی یا همان صورت مفاض، در آغاز متقرر به نحو کلی است، و سپس در خیال و حس به نحو جزئی درمیآید؛ در حالی که بیواسطه بودن معرفت عرفانی، یکی از مقومات این معرفت است که همواره مورد تأکید صاحبان تجارب عرفانی بوده است."