چکیده:
اساس این پژوهش براین سوال استواراست که بین سیاست های دولت و روابط بین اقوام چه رابطه ای وجود دارد. برای پاسخ به این پرسش ، تاثیر سیاست های دولت بر رفتار متقابل اقوام بررسی شده است . این پژوهش از نوع اسـنادی- میدانی است و با استفاده از روش های مختلف مثل پرسش نامه ، مصاحبه ، بررسی میـدانی، نظرسـنجی از اسـتادان و کارشناسان به واکاویمسئله پرداخته است . نمونه آماری این پژوهش به صورت انتخابی و از بین شصت نفر از استادان ، کارشناسان ملی و منطقه ای و همچنین نخبگان قومی بوده است . نتایج پژوهش با نرم افزار Spss تجزیه و تحلیل شده است . سیاست های دولت از یک سو باعث ایجاد رابطه بدبینانه بین سیستانیها و بلوچ ها شده و از سـوی دیگـر بـه واگرایی بین قوم بلوچ و دولت مرکزی کمک کرده است .
خلاصه ماشینی:
"برای واکاوی این مسئله دو پرسش اساسی را مطرح میکنیم : ١- دو قوم بلوچ و سیستانی چه رابطه ای با هم و چه هماننـدیهـا و تفـاوت هـایی بـا دولـت مرکزی دارند؟ ٢- سیاست های دولت مرکزی نسبت به بستر متفاوت قومی در استان چـه تـأثیری بـر روابـط آن ها با یکدیگر و نیز روابط هریک از آن ها با دولت مرکزی دارد؟ فرضیه های تحقیق نیز به این شرح است : فرضیۀ اول : به نظر میرسد قوم بلوچ با پیکرة ملت ازلحاظ مذهب و زبـان دارای تفـاوت و ازلحاظ نژاد و تاریخ دارای اشترک است ؛ اما سیستانیها به لحاظ دین و مذهب و زبان تقریبا با بدنۀ اصلی ملت هماهنگ و همسان هستند.
همچنین ، با توجه بـه رویـدادنگاری پـژوهش ، پیشـینۀ تـاریخی تحولات واگرایی قوم بلوچ بررسی شد و نشان داد که این واگراییها منشأ خارجی داشته است (مقصودی، ١٣٨٠: ٣٥١) و مردم بلوچ خود را از نژاد ایرانی میدانند و ازنظر تاریخی، نژادی و زبانی آریایی هستند (شه بخش ، ١٣٧٣: ١١)؛ بنابراین قوم بلوچ فقط ازلحاظ مذهبی با بدنۀ ملت / متفاوت اند و به لحاظ زبان ، نژاد و تاریخ با ملت شباهت و هماهنگی دارند.
با توجه به داده های آماری توزیع مدیران در استان ، تقریبا دولت در مدیریت های استان بـین دو قوم سیستانی و بلوچ تبعیض قائل شده است (معاونـت توسـعۀ مـدیریت و منـابع انسـانی رئیس جمهور، دفتر آمار، ٣٨٨)؛ ولی در سه عامل دیگر مورد بررسی، یعنی سـرمایه گـذاری، بودجه و خدمات و امکانات تفاوت چندانی وجود ندارد که همان عامل اول باعث تأیید فرضیه می شود."