چکیده:
مؤلف کتاب حقائقالایمان معتقد است که ایمان، تصدیق منطقی یا یقین ثابت جازم نسبت به متعلقات ایمان است. البته این تصدیق زمانی بهعنوان ایمان پذیرفته میشود که با انکار معارف ایمانی همراه نباشد. ایشان اختیار در ایمان را به اختیار در حدوث یا اختیار در بقای ایمان مربوط میداند. از نظر وی تعریف لغوی ایمان عبارت است از تصدیق منطقی که تعریف شرعی اخص از معنای لغوی آن است. در نقد و بررسی نظریۀ مذکور، به این نتیجه میرسیم که حقیقت ایمان، چه در معنای لغوی و چه در معنای شرعی آن عبارت از نوعی پذیرش و تسلیم غیرعلمی و مبتنی بر اطمینان یا یقین عرفی است. همچنین ایمان مقلد، ایمان پذیرفتهشده است.
خلاصه ماشینی:
"اگر بدانیم بعد از نقل ، به امور مخصوصی صـلات گفتـه مـیشـود؛ یعنـی بدانیم نقل از حیث اذکار و افعال مربوط به صلات اتفاق افتاده است ، آیا میتوان ادعا کرد کـه نقل از این حیث ، اثبات میکند که صلات منقول بر صلات در شـرایط آب و هـوایی خـاص هم دلالت دارد؟ به عبارت دیگر ممکن است کسی سؤال کند که آیا صلات در وضع اولیـه اش مخصوص دعا در شرایط بارانی بوده یا نسبت به این امر اطلاق داشـته اسـت ؟ بـا توجـه بـه مبنای ایشان ، نمیتوان به این سؤال هـیچ پاسـخی داد، زیـرا لفـظ صـلات منقـول اسـت ؛ در حالیکه میدانیم لفظ صلات تنها از جنبۀ شیوة انجام دادن آن به افعـال مخصوصـی نقـل داده شده است و این جنبه با شرایط آب وهوایی هیچ ارتباطی ندارد.
ه ) معرفت معتبر در ایمان : سؤال دیگری که در برابر نظریۀ مذکور مطرح میشـود ایـن است که آیا ایمان فقط از طریق استدلال به دست میآید یـا ایمـان افـرادی کـه بـر معـارف ایمانی خود استدلال ندارند هم ایمان صحیحی است ؟ به بیـان دیگـر کـدام یـک از انـواع و مراتب مختلف معرفت ، در ایمان آوردن معتبر است و انسـان بایـد دارای چگونـه معرفتـی باشد تا به ایمان متصف شود؟ در نگاه مرحوم مؤلف ، ایمان به معارف الهی باید از دلیـل یقینـی حاصـل شـود و ایـن به معنای منحصر شدن ایمان در یقین ثابت جـازم یعنـی یقـین مطـابق بـا واقـع حاصـل از استدلال است ."