چکیده:
در همة زبانها متون بسیاری را میتوان یافت که به دلایل مختلفی نویسندة آنها
ناشناخته مانده است. تحقیقات بسیاری در جهت رفع این مسئله صورت گرفته است؛ هم در
قالب ادبی و بررسی کیفی و هم در قالب زبانشناختی و بررسی کمی سبکها. در این
مقاله به نقد و بررسی یکی از شیوههای کمی در تشخیص پدیدآورندة یک اثر میپردازیم.
این شیوه که به کیوسام1 شهرت یافته، در تحلیل نثر انگلیسی به نتایج قابل تأملی دست
یافته است. در اینجا با استفاده از یکی از قصاید فارسی با مطلع «منسوخ شد مروت و
معدوم شد وفا» که به دو شاعر (سنایی و جبلی) انتساب یافته، کارآیی این شیوة آماری
را محک میزنیم.
In all languages, there are many texts with unknown authors. A lot
of research has been carried out, following both the traditional and
qualitative study of texts as well as the linguistic and quantitative
trends, in order to attribute the text to certain authors. In this paper,
one of the recent and frequently-used quantitative techniques of
authorship attribution — called Qusum — is examined and applied to
Mansookh as one of the well-known Persian Qasidehs attributed
both to Jabali and Sanayi. The findings may probe the
appropriateness of this statistical technique for attributing
authorship
خلاصه ماشینی:
سبکسنجی به معنای بررسی آماری یک سبک ادبی است و پیشفرض پایه، آن است که هر نویسنده در هنگام نگارش به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه، گزینههای زبانی خاصی را به کار میگیرد، و از آنجا که بر انتخابهای ناخودآگاه خویش کنترلی ندارد، در تمام آثار وی میتوان ردپای آنها را دنبال کرد و به عنوان کلیدی معتبر در جهت شناخت اثر هر نویسنده به کار برد (Rudman and others,2006:3).
بدین منظور در همان بیست و هفت جملة اول قصیدة «منسوخ»، این بار تنها تعداد واژههای نقشی در هر جمله را میشماریم و در ستونی قرار میدهیم و سپس میانگین، انحراف از میانگین و در نهایت کیوسام هر جمله را به همان روش محاسبه میکنیم.
تمام نمونههای بالا به این واقعیت اشاره دارند که دست کم در فارسی نمیتوان به طور قطع در مورد تعداد واژههای یک جمله اظهار نظر کرد و بنابراین اعتبار واژه به عنوان یک واحد فرا زبانشناختی8 در تحلیلهای زبانشناختی، تأمل بیشتری را طلب میکند.
به عبارت دیگر زمانی که در جملة «علی از حسن پرسید» واحد « از» را یک واژة نقشی به شمار میآوریم، تعداد واژههای این جمله را باید چهار واژه بدانیم؛ یعنی «از» را نیز یک واژة مستقل محسوب کنیم.
هرچند هر دو محتمل است، اما با بررسی و ترسیم نمودار چند قصیدة دیگر از هر نویسنده، به این نتیجه رسیدیم که مشخصة مناسبی انتخاب نشده است و یا به عبارت دقیقتر اساسا نمیتوان ـ چنانکه این شیوه فرض میکند ـ برای هر نویسنده، یک مشخصة ثابت زبانی ارائه کرد که گویای عادات زبانی ناخودآگاه وی باشد.