چکیده:
تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی در فلسفه غرب یکی از پرچالشترین مسائل معرفتشناسی غرب بهشمارمیآید. این تقسیم مخالفان و موافقان زیادی به خود دیده و با اشکالات فراوانی مواجه شده است. یکی از مهمترین اشکالات به این تقسیم - که اگر اثبات شود، اساس این تقسیم را ویران خواهد ساخت و فواید معرفتشناختی آن را به کلی از بین خواهد برد - ادعای نسبی بودن قضایای تحلیلی و ترکیبی است. ازآنجاکه ملاک این اشکال قضایای مشابه آن را در فلسفه و منطق مسلمانان دربرمیگیرد، این اشکال
اهمیت ویژهای دارد.
لوئیس، وایزمن و اسمیت مطرح شده است.
در این مقاله، نخست، تقریرهای این فیلسوفان تبیین شده و سپس، به همه تقریرها پاسخ داده شده است و در پایان، نشان داده شده است که قضایای تحلیلی و ترکیبی بر اساس مبانی درست معرفتشناختی نسبی نیستند.
ادعای نسبی بودن قضایای تحلیلی و ترکیبی تقریرهای مختلفی دارد. تقریرهای مختلف این اشکال از سوی ابرهارت، ماس، بنت،
خلاصه ماشینی:
"ماس، در رد این پاسخ میگوید: اما روشن است که ویژگیهای اولیه و ذاتی دانستن یک مفهوم برای یک موضوع نیز خود نسبی است، یعنی با توجه به شرایط متفاوت افراد و اطلاعات آنها و کشف واقعیات مربوط به موضوعات متفاوت خواهد شد.
2. همانگونه که پیش از این در مقام بیان دیدگاه «بنت» اشاره کردیم، برخی از ادعاهای مربوط به نسبی بودن تحلیلی و ترکیبی ریشه در بیتوجهی به تفاوت قضیه، گزاره و جمله دارد، چه آنکه جمله - برخلاف قضیه و گزاره - میتواند با توجه به تفاوت دو لحاظ، دارای دو حکم - یعنی دربردارندة دو قضیه یا دو گزاره - باشد و این برای اصل تقسیم مشکلی ایجاد نمیکند، چون هر حکم ویژگیهای مخصوص خود را دارد.
اما اگر منشأ این دیدگاه وایزمن اعتقاد وی به دیدگاهی باشد که قضیه را محتوای کلی جمله میداند (Haack, 1980: 77) و مثلا دو گزارة «چشم میبیند» و «با چشمت نگاه کن» را یک قضیه میداند، این دیدگاه نادرست است، زیرا قضیه امری ذهنی است که با موضوع و محمول و نسبت و حکمی مشخص فهمیده میشود و دو جملة فوق دو گزاره و دو قضیۀ متفاوتاند؛ در جای خود تبیین کردهایم که مقسم تحلیلی و ترکیبی قضایا میباشند."