خلاصه ماشینی:
"اسمیت در رجوع مکرر به «تاریخ» بین ناذاتگرایی (یعنی این دیدگاه که مفهوم ذات، چون تغییر را انکار میکند، باید با رویکردی کاملا تاریخی رد شود) و شکاکیت رادیکال (یعنی هیچ چیزی در واقع قابل تعریف نیست، زیرا پیچیده و سیال است در حالی که مفاهیم ما ایستا هستند) مردد است.
من این موضع را نقد خواهم کرد؛ نه به این جهت که میخواهم بگویم ایمان در واقع ظرفیت عینی شدن دارد، بلکه از این جهت که تصور میشود ایمان وضعی درونی است، نه رابطهای که از طریق عمل ساخته، حفظ و بیان میشود (منظور من از عمل فعالیتی است که به استعدادهای رشدیافته، یعنی شعور فرهیخته بدن زنده بستگی دارد و در ارتباط با اشیای مادی و شرایط اجتماعی، تجربه معنادار را ممکن میکند).
تأکید میکنم که نگرانی من این نیست که اسمیت به نفع هندوییسم و ضد اسلام جانبداری میکند، بلکه این است که نمونۀ او از هندوییسم به عنوان چیزی مخالف عینیسازی دینی فقط زمانی پذیرفتنی است که مفهوم عینیسازی را در سطح باور انتزاعی در نظر بگیریم نه تعلیم و تعلم اعمال، بستر تاریخی اعمال و تبعات آن، ظهور و افول نهادها و غیره.
مفهوم عینیسازی دینی به طور محکم با تصوری که بسیار تکرار میشود اما تا حدی در متن اسمیت بیان میشود، مربوط است: یعنی این تصور که ادیان توحیدی ذاتا ناروادار هستند.
اسمیت اصرار دارد که چه انسان با این موافق باشد یا نه، «این چیزی است که افراد واقعا دیندار» بدان باور دارند یا به سخن دیگر «کسانی که به خدا ایمان دارند و واقعا به او ایمان دارند، چنین رویهای را در پیش میگیرند» (Ibid."