چکیده:
در این مقاله پس از توضیح مفهوم اساسی فضای منطقی به بیان مبحث زبان دینی پرداخته شده است. فلسفه متاخر ویتگنشتاین بیشتری تاثیر را در قرن بیستم بر زبان دینی گذاشته و باعث مسایل جدیدی در خصوص زبان دین گردیده است. در این مقاله، علاوه بر بحث درباره تاثیر ویتگنشتاین، بازخوانی تاریخ مسیحیت نیز به بحث گذاشته شده است.
خلاصه ماشینی:
"چرا تمام متفکران مسیحی حاضر در شورای نیقیه نتوانستند آریوس را متقاعد کنند؟ زبان آریوس قواعد بنیادی وجودی و معرفتی خود را یا به زبان ویتگنشتاین،قواعد درونی خود را که اساس منطق درونی زبان او بود،از چه جاهایی میتوانست اخذ کرده باشد؟و بعد برای او زبانی را به وجود آورد که نمیتواند بدون این قواعد،بدون این نحو یا دستور زبان به عالم دین و الهیات بنگرد؟براستی چرا بیشتر این نزاعها به متقاعد شدن یک طرف نینجامیده است؟چرا آریوس تا پای جان از باور خود دفاع میکرد؟چرا باورهای مسیحیان مخالف وی به هیچوجه برای وی پذیرفتنی نبود؟اگر او برای شهرت و مقام این نظر را داد،چرا همهء آبرو و مقام و شهرت خود را برای این باور فدا کرد؟ معلوم است که قواعد دستور زبان دینی آریوس،براساس ساختار منطقی خود نمیتواند هر باوری را بپذیرد و این یکی از نمونههای برجستهای است که دیدگاه ویتگنشتاین حقایق تازهای را از این نزاع برای ما کشف مینماید.
حال سؤال این است که آیا اینجا ما با دو بازی زبانی روبهرو هستیم؟و اگر ما متوجه این دونوع بازی شویم و قواعد پنهان آن را که موجب این مسأله گردیده،کشف نماییم-که درواقع فعالیت فلسفی ویتگنشتاین به ما چنین اجازهای را خواهد داد-آیا باز هم ممکن است مسأله و نزاعی داشته باشیم؟ اگر فیزیک بگوید:«معجزه درست نیست»و دین بگوید:«معجزه درست است»آیا میتوانیم اصلا این دو را از لحاظ معنایی یکی بشماریم؟هرکدام از این دو براساس چارچوب مفهومی،یعنی قواعدی که فضای منطقی خاصی را برای هرکدام به وجود میآورد، شکل گرفته است،بنابراین،هیچکدام از این دو گزاره صورت و تصویر یکسانی نخواهند داشت."