چکیده:
ادبیات عرفانی یکی از مقوله هایی است که بخش گستردهای از ادب فارسی را به خود اختصاص داده است. عرفان با توجه به گستردگی اش، فراز و نشیبهای فراوانی به خود دیده است. علاوه بر این، تاثیر آن بر حوزههای دیگر نیز قابل توجه است. عرفان از جمله موضوعهای مهمی است که در مورد آن، دیدگاه های مختلف و حتی گاهی متضاد با یکدیگر ارائه شده است. در پی این امر است که مکتب های عرفانی متعددی بنابر سلائق مختلف، در طول تاریخ شکل گرفته است که در سیر ادب فارسی نیز میتوان صبغه های مختلفی از آن را مشاهده کرد. در این پژوهش، کوشش شده است که سیر این جریان از قرن ششم تا قرن نهم، مورد بررسی قرارگیرد، از این رو در آغاز مختصری از کلیات موضوع ارائه، سپس ب ه مشخصات بنیادین آن پرداخته شده است. به علاوه به علت کثرت آثار عرفانی این عصر، سعی شده است تا از کتب مهم عرفانی این دوره، مثلا: حدیقه سنایی، مثنوی مولوی و...یاد شود. پس از به دست دادن شاخصه های متون عرفانی، از جمله در سطح زبان، مضمون، اصطلاحات خاص صوفیه و... کوشش شده است تا نمود این شاخصها در تکتک آثار، یعنی؛ عبه رالعاشقین، حدیقه سنایی، سیرالعباد الی المعاد سنایی، الهینامه، منطقالطیر، مختارنامه، دیوان و اسرارنامه عطار، اسرارالتوحید، فی همافیه، غزلیات شمس و مثنوی معنوی مولوی و غزلیات حافظمشخص شده، مورد ارزیابی قرار گیرد.ادبیات عرفانی یکی از مقوله هایی است که بخش گستردهای از ادب فارسی را به خـود اختصـاص داده است . عرفان با توجه به گستردگی اش، فراز و نشیب های فراوانی به خود دیده است . علاوهبـر این ، تاثیر آن بر حوزه های دیگر نیز قابل توجه است . عرفان از جمله موضوعهای مهمی است که در مورد آن، دیدگاه های مختلف و حتی گاهی متضاد با یکدیگر ارائه شده است . در پی این امر است که مکتب های عرفانی متعددی بنابر سلائق مختلف ، در طول تاریخ شکل گرفته است کـه در سـیر ادب فارسی نیز میتوان صبغه های مختلفی از آن را مشاهده کرد. در این پژوهش ، کوشش شده است که سیر این جریان از قرن ششم تا قرن نهم ، مورد بررسی قرارگیرد، از این رو در آغاز مختصری از کلیات موضوع ارائـه ، سـپس بـه مشخصـات بنیـادین آن پرداخته شده است . به علاوه به علت کثرت آثار عرفانی این عصر، سعی شده است تا از کتب مهم عرفانی این دوره، مثلا: حدیقه سنایی، مثنوی مولوی و...یاد شود. پس از به دست دادن شاخصه های متون عرفانی، از جمله در سطح زبان، مضمون، اصطلاحات خاص صوفیه و... کوشش شده است تـا نمود این شاخص ها در تک تک آثار، یعنی؛ عبهرالعاشقین ، حدیقـه سـنایی، سـیرالعبادالـی المعـاد سنایی، الهینامه ، منطق الطیر، مختارنامه ، دیوان و اسرارنامه عطار، اسرارالتوحید، فیه مافیه ، غزلیـات شمس و مثنوی معنوی مولوی و غزلیات حافظ مشخص شده، مورد ارزیابی قرار گیرد.
Mystical literature is one of the issues that accounts for a large part of Persian literature. Given its extent، mysticism (Sufism) has seen a lot of ups and downs. In addition، its impact on other areas is also significant. Mysticism is such an important topic about which different and even conflicting opinions have been issued. Therefore، so many different mystical schools have been established throughout history according to different tastes، various characteristics of which can be traced in the process of Persian literature. The present paper attempts to investigate the development of this process during the course of the sixth to the ninth centuries(A.H.) Efforts have been made to present a brief overview of the issue first، and then address its fundamental features. Furthermore، due to the abundance of mystical works in this age، the researchers tried to base their analysis mostly on the main mystical books of this period، namely Sanāyī’s Hadīqat and Rumi’s Mathnawī Ma''nawī. After introducing the characteristics of the mystical texts، including the levels of language، concept، special expressions related to Sufis، etc.، efforts have been made to evaluate the instances of these characteristics in every single work، including Abhar al–‘āsheghīn، Sanāyī’s Hadīqat، Sanāyī’s Sayr al-mbād elā al-ma''ād، Elāhī Nāmeh، Mantiq al-teyr، Mokhtār Nāmeh، ‘Attār’s Dīvan and Asrār Nāāmeh، Asrār al-towhīd، Fīhe mā Fīhe، Rumī’s Mathnawī Ma´nawī and Ghazaliyat-e-Shams، and specified ghazals from Hafez.
خلاصه ماشینی:
"»(همان، ص٤٧) در منطق الطیر عطار نیشابوری ٢٢٢ بار از عشق یاد شده است : گه ز درد عشق جان میسوختش گه ز نطق حق زفان میسوختش (عطار، ١٣٨٣: ص٢٥١ ب ٤٥١) تو زعـشق جان خویشی بـیقرار و او نشسته تـا کند صد جان نثار (همان، ص٢٥٦، ب ٥٦١) نامــۀ عـــشق ازل بــر پای بند تا ابد آن نــامه را مـــگشای بند در الهینامۀ عطار نیز ١١٠ مورد به عشق و مشتقات آن اشاره شده است : جهان عشق را پـای و سـری نیست به جـز خون دل او را رهبری نیست (الهینامه ، ص١١٢، ب ٣٣) ولی چون عشق گردد سخت بسیار محبت از میـــان آیــد پدیــدار (همان، ص ١٤٤، ب ٨١١) جـــمالی آنــچنان را روز بازار ز شــوق عـاشقان آیـــد پدیدار (همان، ص٢٠٨، ب ٢٢٠٩) در مختارنامۀ عطار ١٢٧ بار از عشق یاد شده است : برخیز و بـــه بحر عشق دلدار درای مــردی کن و مردانه بدین کار درای (مختارنامه ، ص٩٧، ش ١٧٩، ب ١) در عشق دل من چو پریشانی گشت در پـای آمــد بیسر و سامانی گـشت (همان، ص١٠٦، ش ٢٤٣، ب ١) رفتـــم خط عشق و بندگی نـادیده جـز حسرت و جـــز فـکندگی نادیده (همان، ص١٩٢، ش٩٠٢، ب ١) در دیوان عطار نیز ٦٥٢ مورد از این مقوله یاد شده است : زاهـــد افسرده سوز عشق اگـر خواهد رواست شخص ســرمـا خورده را میلی به سوی آذرست (دیوان، ص٢٦، ق ٨ ب ٢٦) با طوطی عـقل خویش همدم بـا بلبـل عشق خود هـم آواز (همان، ص٨٤، ت ٢٢، ب ١٤٠٤) عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پـر بسوخت (همان، ص١٠٦، غ١٧، ب ١) در اسرارنامۀ عطار نیز ٨٢ مورد از این مقوله یاد شده است : به صد الحان خوش داود جانسوز زبور عشق تو خوانده شب و روز (أسرارنامه ، ص٩٧، ب ٢٥٥) چــــو هستی بر دل اسرار گشته ز شــــاخ عشق بـرخوردار گشته (همان، ص١٠٩، ب ٥٢١) ز نور عشق شمع جــان بر افروز زبـور عــشق از جانـــان در آموز (همان، ص١٠٩، ب ٥٤١) در مثنوی مولوی ٤٠٠ ار از مقولۀ عشق یاد شده است : آتـــش عشق است کانـدر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد (مولوی، دفتر اول، ب ١٠) زیـن چــنین بیــچارگیها صد هزار خوی عشاق است و نآید در شمار (همان، دوم، ب ١٦٨٦) قرب خلق و رزق بر جمله ست عام قـرب وحی عــشق دارند این کرام (همان، سوم: ب ١٠) در غزلیات شمس ٣٠٤١ بار از عشق یادی به میان آمده است : در آتـش عــشق چـــون خلـیلـی خـوش بـاش کـــــه میدهـد نجاتت (غزلیات شمس ، ش ٣٦٨، ب ٥) بـس ساکــن بـیقـرار دیدم در آتـــش عــشق بـیقرارت (همان، ش ٣٧٩، ب ٥) مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است نبود بسته بود رستــه و روییــده خـوش است (همان، ش ٤١٦، ب ١) در فیه مافیه نیز ٥٠ بار از عشق استفاده شده است : - «..."