چکیده:
این مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است: در بخش نخست با اشاره به تعریفها و مفاهیم اصلی مانند تمدن و طبقهبندی دانشی مطلوب، جایگاه دانش کلام در این طبقهبندی و ظرفیتهای دانش کلام در مطالعات تمدنی نشان داده میشود. ظرفیت کلام در دو قلمرو تبیین رویکرد تمدنی از دین و نیز ارائه دستگاهمند و جامع از آموزههای دینی خلاصه شده است. در این مورد به صورت استقرایی میتوان به مباحث هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و نظریه امامت در اندیشه کلامی بهعنوان مهمترین درونمایههای کلامی برای تمدنپژوهی اشاره کرد. در بخش دوم با تبیین انسانشناسی کلامی بر محور عقل و اراده نشان داده میشود که دانش کلام بر خلاف نگرههای فلسفی و عرفانی میتواند بنیادهای لازم را برای پیریزی دانشهای تمدنی اسلامی عرضه کند.
خلاصه ماشینی:
"در یـک نگاه ، می توان به چهار لایه دانش به ترتیب ذیل اشاره کرد: یکم : عقلانیت عام کـه از طریـق قواعد عام فلسفه عمومی بیان می شود؛ دوم : منظومه معرفتی که بر پایه یک مکتب و فرهنگ خاص تبیین و تولید می گردد؛ سوم : مطالعات تمـدنی کـه تبیین گـر چگـونگی رابطـه نظـر و عمل است و نشان می دهد که عناصر فلسفی یا مؤلفه های معرفتی چگونه به سـاحت عمـل و زندگی راه می یابند؛ چهـارم : ایـن لایـه بـه دانش هـای کـاربردی تعلـق دارد کـه همزمـان از لایه های سه گانه بالا تغذیه می کند و در صـدد طراحـی و اجـرای الگوهـای عملـی در مقـام عینیت خارجی است (سبحانی ، ١٣٨٢).
یکی دیگر از امور مهم درباره وضعیت مطلوب علوم عقلی در جهـان اسـلام فهـم دقیـق نسبت کلام و فلسفه است ؛ برخی مدافعان کلام هیچ جایگـاهی بـرای فلسـفه قائـل نیسـتند و برخی طرفداران فلسفه نیز به کلی تمام نقش های دانش کلام را به فلسفه واگذار می کنند، اما باید گفت هرچند کلام و فلسفه با یکـدیگر داد و سـتد دارنـد، ولـی نبایـد ایـن دو دانـش را همپوشان تلقی کرد، بلکـه درسـت تر آن اسـت کـه فلسـفه را عهـده دار عـام ترین تبیین هـا و تحلیل ها و ارائه دهنده مفاهیم ناظر به کل حوزه نظر و عمل بدانیم و کلام را در جایگاه بیـان منظومه معارفی و نظری اسلام بشناسیم ."