چکیده:
نظام سیاسی پهلوی دوم همانند هر حکومت دیگری، از بنیان های نظری و ایدئولوژیکی خاص خود برخوردار بود که بر پایه آن تلاش می کرد تا مشروعیت سیاسی خود را تامین نماید. یکی از مهم ترین ابزارها در راستای تحقق این هدف ، تشکیل «احزاب دولتی» یا «دستوری» بود. اما این فکر تا سال ١٣٣٥هـ.ش . هم چنان در اذهان باقی ماند تا اینکه به دستور شاه ، اسدالله علم در اردیبهشت ١٣٣٦، مسئولیت تاسیس «حزب مردم » را بر عهده گرفت . یک سال بعد، دومین حزب دولتی با نام «ملیون » توسط نخست وزیر وقت منوچهر اقبال ، موجودیت خود را اعلام کرد. بدین ترتیب ، کارکرد نهادی انتخابات و مجلس در جهت حفظ حکومت استبدادی شاه ، تغییر یافت . اوج فعالیت حزبی احزاب مردم و ملیون در سال ١٣٣٩، مقارن با انتخابات دورة بیستم مجلس شورای ملی پدیدار شد. در دورة بیستم انتخابات مجلس شورای ملی ، علیرغم قول شاه مبنی بر انتخابات آزاد، حزب اکثریت که نهادهای اجرایی را در اختیار داشت ، در انتخابات تقلب نمود و با اعتراض های شدید نسبت به این امر، شاه انتخابات را باطل اعلام کرد. پرسش اصلی نوشتار حاضر، آن است که احزاب دولتی دهه ١٣٣٠، چه جایگاه و کارکردی در حاکمیت سیاسی دورة پهلوی دوم داشتند؟ و در سطح پایین تر، اینکه رابطه آن ها با مجالس قانون گذاری نوزدهم و بیستم چگونه بود؟ بر این اساس ، هدف پژوهش پیش رو، آن است که با بهره گیری از نظریه هانتینگتون درخصوص نهادسازی سیاسی از بالا جهت حل بحران مشارکت و مشروعیت سیاسی در کشورهای در حال توسعه ، به پرسش فوق پاسخ دهد. روش پژوهش ، کیفی و از نوع تبیین علی ، روش تحلیل آن ، توصیفی ـ تحلیلی و روش انجام ، اسنادی با تکیه بر منابع کتابخانه ای و اینترنتی است .
خلاصه ماشینی:
"حال ، پرسش اصلی نوشتار حاضر، این است که احزاب دولتی دهۀ ١٣٣٠ چه جایگاه و کارکردی در حاکمیت سیاسی دورة پهلوی دوم داشتند؟ و در سطح پایین تر، اینکه رابطۀ آن ها با مجالس قانون گذاری نوزدهم و بیستم چگونه بود؟ فرض بر این است که با توجه به شخصی بودن حکومت و خصلت فرمایشی احزاب این دوره ، بالطبع مجالس مزبور نیز فرمایشی شده و مصوبات آن ها عمدتا در جهت منافع حکومت و شخص شاه بود؛ به عبارت دیگر، قصد حکومت از تشکیل چنین احزابی، در دست گرفتن نبض فعالیت های سیاسی جامعه و پر کردن خلأ ناشی از نبودن احزاب آزاد و رخوت شدید مجالس پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بود.
در این شرایط ، سیاست دولت مصدق با آزاد گذاشتن فعالیت حزب توده بر بزرگنمایی «خطر به قدرت رسیدن کمونیست ها» متمرکز شد تا بدین وسیله ، حمایت جدی آمریکا را کسب نماید ولی با تغییر سیاست آمریکا در ایران ، ترومن ، رئیس جمهور وقت آمریکا، به فکر تدارک مقدمات سرنگونی مصدق افتاد تا بدین وسیله اولا، ایران به سوی کمونیسم شوروی کشانده نشود و ثانیا، دولتی ساختار سیاسی ـ اقتصادی را در ایران بر عهده گیرد که منافع نفت را مستقیما به جیب کنسرسیوم کمپانیهای نفتی آمریکایی سرازیر کند؛٣ بدین سان ، رهبران حزب توده برغم اعلامیه های آماده باش و دعوت مردم برای درهم شکستن کودتا، بهترین فرصت تاریخی را از دست دادند و یک قشر نیرومند انقلابی را در پوشش سازمان های مخفی خود خنثی کردند تا آن ها را به جلادهای رژیم کودتا بسپارند و خود به شوروی بگریزند٤ و همین ، زمینه را برای سرکوب بیشتر احزابی چون توده که خود در این دام گرفتار شده بود و البته جبهۀ ملی، فراهم کرد."