چکیده:
یکی از مهمترین دغدغههای روشنفکران دهۀ 40 و 50ش. در ایران مفهوم بازگشت به خویشتن بود که چنین دغدغهای بهوفور در آثار جلال آلاحمد، شریعتی، فردید و نصر به چشم میخورد. در همین زمینه باید پرسید: بازگشت به کدامین خویشتن؟ در مقابل، این بازگشت از یک سو، به معنای نفی حال و از سوی دیگر، به معنای بازگشت به گذشته است. با وجود این، چنین بازگشتی متضمن دو پیشفرض است: اولا دلالت بر آگاهی نسبت به میراث گذشته دارد؛ در ثانی این بازگشت به معنای رجعت به سنت اصیل است. در حالی که با مداقه، باژگونی این دو پیشفرض بیش از پیش نمایان خواهد شد. ازاینرو، جستار حاضر بر این فرض مبتنی است که سنت برساخته در آرای آلاحمد بر یک آنتاگونیسم استوار است که تالی منطقی آن چیزی نیست جز بومیگرایی و ممزوج کردن امر دینی با امر سیاسی.
One of the main concerns of intellectuals in the 40 and 50 th. Back to the concept of self-concern in such abundance in the works of Jalal Ahmad, law, and Nasr Farid is there. However, in this context, one must ask: Back to what self? In contrast, the return on the one hand, the rejection means and the other, a return to the past. However, such a return is guaranteed two assumptions: First, it implies awareness of the heritage of the past; the second is the return to the original meaning of a return to tradition. While the scrutiny, return to the default will be more than ever before. Hence, the present article is based on the assumption that tradition is constructed based on the ideas of antagonism Ahmad on a logical consequent it is nothing but a nativist and merge the religious with the political.
خلاصه ماشینی:
از این عبارت چنین استنباط می شود که اولا، کلیت اسلامی سدی نفوذناپذیر در برابر هجوم ماشین و ماشینیسم است ؛ در ثانی ، این کلیت اسلامی از درون انشقاق و تجزیه شده و مفری را برای غرب زدگی مهیا کرده است و به همین دلیل جلال خواهان بازگشت به کلیت اسلامی است .
در همین زمینه ، نکته ای که باید خاطرنشان شود که اسلام مدنظر آل احمد با سنت برابر نیست ، بلکه آن با امر سیاسی همسنگ و برابر است (در بخش بومی گرایی این مسئله بیشتر توضیح داده خواهد شد).
بدین سان ، آنچه از این تک نگاری ها در خصوص بازگشت به روستا استنتاج می شود این است که اولا، این سه روستا یا روستاهای مذکور به لحاظ اقتصادی خودبسنده و خودکفا هستند که هیچ گونه ارتباط یا مراودة اقتصادی با شهر ندارند؛ دوم اینکه در این روستاها مردمانشان به لحاظ اعتقادی هنوز به آداب و سنن آبا و اجدادیشان وابسته اند، آن گونه که خود او می گوید در روستا «هر خانواده ای همان رفتاری را می کند که اجدادش می کرده ، در سنت آباء اجدادی دست نمی بردند» (آل احمد، ١٣٥٣: ٥٥).
آنچه از این امر استنباط می شود این است که چنین فیلسوفی میان عقل و شرع نوعی تلازم می بیند، در مقابل ، روشنفکری مثل آل احمد، از آنجا که درون سنت قرار نداشته و از سنت خویش آگاهی ندارد، مدعای بازگشت به سنت دارد؛ بدین معنا، سنتی که بدان رجوع می کند سنت برساخته است نه اصیل .