چکیده:
سؤال اصلی نوشتار حاضر این است که حکمت متعالیه قوامیافته توسط ملاصدرا، بادستاوردهایی در هستی شناسی مانند اصالت وجود، حرکت جوهری، هدفدار بودن هستی، ودستاوردهایی در انسانشناسی همانند ذومراتب بودن انسان، جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقابودن، آیا با تفسیری که از عالم و آدم به دست میدهد؛ می تواند معرف اخلاق و سیاستیخاص و رابطه میان این دو باشد؟ با روشی تحلیلی - استنتاجی از آثار موجود در حکمتمتعالیه به خصوص آثار ملاصدرا، م یتوان گفت در این مکتب، اخلاقیات، ملکاتی هستندکه در سیر حرکت جوهری، توسط افعالی که به مدد قوای سه گانه انجام میشوند، به وجودمیآیند. بنابراین، فرضیه نوشتار حاضر آن است که اخلاق، سازنده سیاست و سیاست، پرتواخلاق است. یافته های مقاله این است که براساس سه مرتبه وجودی و خلقیات ناشی ازآن ها، سه نوع مدینه دنیه، فاضله و متعالیه ساخته می شود. هر مرتبه و خلقیات آن مشککبوده، بالاترین حدی از تکامل دارد که ادب آن مرتبه و مدینه نامیده می شود.
خلاصه ماشینی:
"(شیرازی، 1368: ج1، 21) انسانشناسی حکمت متعالیه بر اساس اصالت وجود و حرکت جوهری چنین است: بنابر اصالت وجود، انسان موجودی است که از ادنای وجود، یعنی هیولای اولی، به حرکت جوهری، مراتب وجود را یکی پس از دیگری در قوس صعود طی کرده؛ به جهان طبیعت که مرتبه مادی وجود است، گام نهاده است.
(شیرازی، 1368: ج4، 115) به تعبیر دیگر، انسان در هر مرتبه از مراتب وجودی خود، فعلی متناسب با آن انجام میدهد که منشأ حالی در نفس او میشود و این حالات با تکرار افعال، در نفس استقرار پیدا کرده، تبدل به خلق و اخلاق میشوند.
براساس غرائز طبیعی زندگی کرده و به اعمال غیر اخلاقی آلوده نشده است، لکن دو عامل رشد جمعیت و نهاد مالکیت، انسانها را از وضع طبیعی خارج میکند و انسان به جانوری مکار تبدیل میشود و در این شرائط نیاز به صیانت نفس و اموال، انسانها را وا میدارد تا گرد هم آیند و در قراری اجتماعی انجمنی را تشکیل دهند، تا از جان و مالکیت حمایت کند.
اینکه فلاسفه سیاسی، فلسفه سیاسی خود را از پرسش سرشت انسان آغاز میکنند، شاهد بر این است که مبنای آنها نیز از اخلاق شروع میشود.
جمعبندی و نتیجهگیری با تعریفی که حکمت متعالیه از هستی، انسان، اخلاق و اجتماع میدهد و پاسخی که به سؤالات اساسی سیاست میدهد؛ نظریه اجتماع مدنی حکمت متعالیه، مستلزم تأسیس جامعه اخلاقی سیاسی است و به عینیت سیاست و اخلاق منتهی میشود.
انسان به عنوان فاعل بالقصد با خلقیات و ملکاتش وارد تعامل اجتماعی شده و مبادرت به تأسیس جامعه مدنی و سیاسی میکند و روابط شکل گرفته در جامعه، روابطی مبتنی بر اخلاق است."