چکیده:
بر اساس تفسیر مشهور، ارسطو در فصل چهارم «دربارة عبارت»، گزاره را بر اساس صدق و کذب تعریف میکند. با این حال وی در پایان فصل پنجم، «بیان» دیگری را از گزارة «ساده» مطرح میکند. در این مقاله با توجه به فصلهای چهارم و پنجم استدلال میشود که آن بیان دیگر، درواقع تعریف گزاره به صورت مطلق بر اساس تعلق گرفتن و تعلق نگرفتن، به عنوان مؤلفههایی در حوزة واقعیت، است. برای این منظور ابتدا تفسیر برخی از مفسران از بخش پایانی فصل چهارم و فصل پنجم تقریر میشود. سپس نادرستی تعریف گزاره بر اساس صدق و کذب و ناسازگاریهای این تفسیر با متن ارسطو مورد بررسی قرار میگیرد. آنگاه تفسیر پیشنهادی از متن ارسطو تقریر میشود و پس از اشاره به نحوة متفاوت تعریف مفاهیم تقسیمکنندة نشانگرها، تعریف پیشنهادی از گزاره شرح داده میشود و به شباهتهای این تفسیر با تفسیر فرفریوس اشاره میشود.
خلاصه ماشینی:
در (م ٢) این پرسش مطرح است که دیگر گزاره ها که «با ربـط » واحدنـد آیـا در کنـار ایجاب و سلب قسم سومی را تشکیل می دهند یا اصلا در تحلیل گزارة واحـد نیسـتند؟ بـه عبارت دیگر، آیا تعریف گزاره دربارة آن ها صدق می کند یا نه ؟ در ادامة این فصل ، ارسـطو نخست خاطرنشان می کند که هر عبارت گزاره ای به فعل نیاز دارد (د.
تومـاس آکوینـاس (Thomas Aquinas) هـم در تفسیر خود تقریر بسیار کوتاهی از تفسیر فرفرویس بیان می کند: فرفریوس می اندیشید که بهتر است که بگوییم که کل این تعبیر، آوای نشـان گـر ایـن کـه چیزی به یک موضوع تعلق دارد یا ندارد، تعریف گزاره است .
ابن سینا در العبارة از منطق شفاء به نظر می رسد ٢١ که گزاره (القـول الجـازم ) را، هماننـد تفسیر مشهور از «م ١»، بر اساس صدق و کذب تعریف می کند: «قول جازم بـه هـر آن چـه صادق یا کاذب است گفته می شود» (ابن سـینا، ١٤٠٤: ٣٢).
اما رویکرد مفسران دستة دوم بـه «م ٥» بـه عنـوان تقسـیم گزارة ساده ، نادرست به نظر می رسد؛ زیرا (١) تقسیم ندی معمولا با یک گزارة منفصله بیان می شود؛ (٢) به هنگام تقسیم معمولا جنس (در این جا «آوا») ذکر نمی شود و (٣) ایجـاب و سلب را ارسطو بلافاصله به بیان دیگری تعریف مـی کنـد و بنـابراین ایـن پرسـش مطـرح می شود که چرا در «م ٥» تعبیر تعلق گرفتن و نگرفتن را به کار برده است و چـرا قیـد «بـر حسب بخش بندی های زمان » را افزوده است .