چکیده:
تربیت دینی به معنای تربیت انسان دیندار، از روش های گوناگونی برای آموزش مفاهیم دینی بهره می گیرد. تلقین یکی از این روش هاست که موافقان و مخالفانی دارد. از منظرهای گوناگون فلسفی، روان شناختی، دینی و ... می توان در مورد تلقین به داوری پرداخت که پژوهش حاضر، روش فقهی و استنباطی را انتخاب کرده است. دربارهٔ جواز و یا ممنوعیت شرعی کاربرد تلقین دست کم سه احتمال مطرح است: 1. تلقین به صورت همگانی و همیشگی شرعا حرام و ممنوع است؛ 2. تلقین به صورت همگانی و همیشگی شرعا جایز است؛ 3. دیدگاه میانه و تفصیلی که در شرایطی تلقین را جایز و در مواردی تلقین را ممنوع می شمارد. پژوهش حاضر در صدد است تا فرضیه دوم (جواز مطلق) را بررسی نماید. منظور از تلقین دراین پژوهش عبارت است از «آموزش غیر استدلالی». نوشتار پیش رو شش دلیل مطرح و بررسی نموده و در نهایت به این نتیجه دست یافته که فرضیهٔ «جواز مطلق تلقین در تربیت دینی» قابل دفاع نیست و به اقتضای شرایط متربیان و محتواهای آموزشی باید از روش های تلقینی در کنار روش های استدلالی بهره گرفت.
Religious pedagogy in the sense of educating an individual، who believes in a religion، makes use of various methods to teach religious concepts and tenets. Inculcation is one of those methods which have both opponents and proponents. Inculcation can be judged and evaluated from jurisprudential، philosophical، psychological and religious perspectives. The present study has chosen the jurisprudential method to assess it. When it comes to legal permissibility or prohibition of inculcation، there are at least three probabilities: 1. General and permanent inculcation is religiously forbidden and prohibited; 2. General and permanent inculcation is religiously permissible; 3. There is a middle approach which allows inculcation under certain circumstances and forbids the same under other circumstances. The present research aims to study the second hypothesis (absolute permissibility). Inculcation in this research refers to "non-discursive instruction". The present writing has presented and discussed six reasons and it has concluded that the hypothesis of "absolute permissibility of inculcation in religious education" is not defendable. Thus، depending on the situation، the trainees and educational contents should benefit from inculcational methods alongside demonstrative and discursive methods.
خلاصه ماشینی:
نوشتار پيش رو شش دليل مطرح و بررسي نموده و در نهايت به اين نتيجه دست يافته که فرضيه ٔ «جواز مطلق تلقين در تربيت ديني» قابل دفاع نيست و به اقتضاي شرايط متربيان و محتواهاي آموزشي بايد از روش هاي تلقيني در کنار روش هاي استدلالي بهره گرفت .
- همچنين با بررسي ادله عقلي و روايي به اين نتيجه رسيديم که رعايت توان متربي در «اقدامات غيرالزام آور» مربيان ، واجب نيست و بر اين اساس ، پايه هاي دليل پيش رو، براي جايز شمردن تلقين در تربيت ديني متزلزل خواهد شد و به نظر ميرسد هم آموزش استدلالي و هم آموزش تلقيني به حکم اباحه ٔ خود باقي خواهد ماند و برحسب شرايط و مقتضيات تربيتي بايد يکي را انتخاب نمود.
نتيجه آنکه با الزامي دانستن وظيفه ٔ تربيت اعتقادي در کودکي، از آنجا که برمبناي مفاد ادله ، اين وظيفه ٔ تربيتي والدين از سن تمييز فرزندان آغاز ميشود و نيز باتوجه به عدم توان شناختي و عقلاني کودک در اين سنين براي درک مفاهيم انتزاعي در حوزه ٔ اعتقادات و نيز مقدميت انحصاري تلقين براي امتثال تکليف تربيت اعتقادي، بايد گفت که براي امتثال تکليف الزامي «تربيت اعتقادي کودکان » بر والدين (و با تنقيح مناط براي ديگر مربيان ) جايز است که از روش هاي تلقيني و غيراستدلالي در تربيت ديني بهره ببرند.