چکیده:
بازشناسی مقولة «ولایت»، بازشناسی «توحید ناب» اعم از توحید معرفتی، توحید صدری، توحید وجودی و توحید شهودی است؛ چه اینکه موحّد ناب و کامل نیز در «ولایتشناسی» تجلی مییابد. ولایت عرفانی، بیتالغزل عرفان اصیل و معرفت حق و اسمای حسنای الاهی و اوصاف علیای حق است که روح و جوهر عرفان به شمار میرود و «ولایت»، تجلی آن حقیقت معرفت و معرفت حقیقی است. «ولایت» را که نقطة اوج تکامل انسان در عالم عرفان و سیر و سلوک، و فصل ممیز حقیقت انسانی و انسان حقیقی، کمال انسانی و انسان کامل از ماسوای خویش در عالم و آدم است و علامت سفرای الاهی و سالکان کوی دوست بهشمار میرود. عرفای اسلامی هر کدام در آثار خود به تبیین و تشریح عقاید خود در این مورد پرداخته اند. هر چند شیوه های موجود تنها در ظاهر مختلفند اما در باطن حکایت از یک شیوه دارند. با عنایت به اهمیت موضوع و تکثر آراء، دراین مقاله سیری کوتاه و مجمل به نظریه ولایت در آراء شیخ محمود شبستری ، عطار نیشابوری ، علامه طباطبایی و مقایسه و تطبیق آنها با هم به شیوه کتابخانهای، شده است.
خلاصه ماشینی:
اهل بیت(ع) در آثار جناب شیخ به چند وجه بیان شده اند گاهی هر کدام مستقلا" موضوع سخن جناب شیخ بوده است و بعضی به صورت دسته جمعی مورد خطاب هست که در اینجا به ذکر چند نمونه می پردازیم: قطب اصــل او بـــود پیـــدا و نهـــانقطبعرش وفرش وکرسی اوست بسکــی جهـــان بی قطب بـــاشد پایدارگـــر نماند در زمیــن قطب جهـــانگـــرزیـــک قطب است عـالم را قرارقطب شیـــر و صید کـــردن کـــار او تـــا تــــوانی در رضای قطب کــوشچـــون بـــرنجد بی نـــوا مانند خلقزانــکه جـــور خلق باقی خورد اوستاو چـــو عقل و خلق چون اعضای تنضعف قلــب از تـــن بود از روح من ســــر از آن بــــر کرد از نـــاف جهـانچونگذشتاز حق چه پرسی اوست بسآسیــــا از قطب بـــــاشد بــــــــرقرارکی تـــواند گشت بی قطــــب آســمــاندر جهـــان تـــــو دو قطب است آشکارباقیـــان ایــــن خلق بـــــاقی خـوار اوتــــا قــــوی گــردد کند صید وحـوشکــــز کف عقلست جملــــه رزق حــلقاین نگــــه دار ار دل تو صیـــد جوستبستــــه عقــــــل اسـت تدبیـــر بدنضعـــف در کـشتــــی بود در نــوح من (عطار نیشابوری،1380 :21-20) قطب آن بـــاشد که گرد خود تند گـــردش افـــلاک گــــرد او بـود (مولوی،1368: 5/ 45- 2339) قطب گوید برترآ ای مســت حال آنــچه فوق حال تســت آید مـحال (همان: 3 / 3655) شیخ، حضرت علی(ع) را قطب دین دانسته است: خواجه حق پیشوای راستیـنســـاقی کوثر امـــام رهنمـامرتضای مجتبی جفت بتـول کان علم و بحــر حلم و قطب دینابن عـم مصـطفی شیــــر خــداخــواجه معصوم و دامـاد رســول (عطار نیشابوری، 1373: 29) شیخ در کتاب اسرارنامه می فرماید: ســـوار دین پسـر عــم پیغمبربه تن رستم سوار رخـش دلـدلعلی القطع افـضل ایام او بـــودمناری سلونی در جهــــان دار شجاع صدر صاحب حوض کـــوثربـــه دل غــــواص دریای تــوکلعلی الحق حجــه السلام او بــــودبه یک رمز از دو عالم صد نشان دار (همان، 1389:145) و در کتاب مصیبت نامه می گوید: رونقی کان دیـــن پیغمبر گــرفتچون امیر غل شیـــر فحـــل شد مـــردی او از خـــدای لایــزالشیر حق با تبلیغ حق دین پروریلافتی الا علیش از مصطفی اسـت از امیـــر مومنان حیــدر گـرفتز آهـن او سنگ مـــوم نحل شدوان رستم یـا زدستان یـــا ز زالهمچو زال و رستم دستان گــریوزخداوند جهــانش هل اتی است (همان، 1380 :126 ) و نیز در خسرونامه و پندنامه و مظهر العجایب اشعار زیادی در خصوص حضرت علی (ع) دارد که همگی حکایت از مقام ولایت آن حضرت بد از پیامبر اسلام دارد: بــود حیدر حقیقت مظهـر نــوربرادر جان و دل آن یـــار بـاشدتــــو او را گر شناسی راه یـابی به گیتی همچو خورشید است مشهورز غیــر او دلـــم بی زار بـــــاشدحقیقـــــت مظهــــر الله یـــابی ...