چکیده:
زبان رمزی و نمادین روایات و تمثیلهای عرفانی علاوه بر انتقال شبکهای از مفاهیم قدسی و تجریدی، مملو از تصاویر عینی مجردی است که ملکوت را با صورتهای زمینی توصیف میکند. گرچه اصل اساسی لامکان و لازمان در مباحث جهانهای بالاتر از فلک قمر، یعنی عالم ملکوت و بالاتر، همواره مورد توجه عرفا بودهاست اما در برخی از رسایل فلاسفه اشراق گرا مانند ابنسینا یا عرفای اشراقی مانند سهروردی یا متکلمان عرفان گرا مانند امام محمد غزالی، زبان رمز و نماد در ترسیم جغرافیای ملکوتی و جزئیات آن، کارآمدتر از نظریههای خشک فلسفی و کلامی عمل کرده است؛ حتی بخشی از تمثیلهای جغرافیای ملکوتی با آیات قرآن، اشارات عهدین، روایات مذاهب و روایات ملّی و اسطوره ای نیز همخوانی دارد. اگرچه تئوری جغرافیای ملکوتی در نظریههای دینی، فلسفی و عرفانی لامکان و لازمان محل یقین علما و فلاسفه است اما در جهان شناسی عرفانی جهت دیگری را معرفی میکند؛ جغرافیایی که دقیقا در دل لامکان واقع شدهاست و زمانهای آن همه بر مدار لازمان است. رسالهالطیرهای موجود در ادبیات عرفانی و برخی دیگر از رسائل رمزی یا نمادین، در ارائه تصویر جغرافیای ملکوتی برای سالکان حقیقت همواره جذابیت فکری و هنری داشتهاست و آنان را به سرزمینی دعوت کردهاست که در جهت شناسی جغرافیایی قدسی، میتواند شمال، مشرق یا حتّی غرب باشد.
خلاصه ماشینی:
"چنان که با اتمام دوره سیمرغ، او منهدم می شود و سیمرغی دیگر از درخت طوبی به زمین نزول می کند: «پیر را پرسیدم که گویی در جهان همان یک سیمرغ بوده است؟ گفت آن که نداند چنین پندارد و اگرنه هر زمان سیمرغی از درخت طوبی به زمین آید و این که در زمین بود منهدم شود، معا معا چنان که هر زمان سیمرغی بیاید این که باشد نماند و همچنان که سوی زمین می آید سیمرغ از طوبی سوی دوازده کارگاه می رود» (سهروردی، 1390: 72)؛ بنابراین بر اساس دو نظریه سهروردی – قابلیت تبدیل پرنده سالک به سیمرغ و تجدید نزول سیمرغ های متعدد از سمت درخت طوبی به سمت زمین – جغرافیای ملکوتی قلمرو فیضان و نوزایی قدسی است.
ک. سهروردی، 1390: 58)؛ بنابراین همه سرزمین های ملکوتی که در تجارب شهودی و روایات نمادین از آنها سخن گفته شده است و همه وقایعی که در جغرافیای ملکوتی برای سالکان و پرندگان رخ داده است، از تأثیر نیرویی غیبی و فرشته سان به نام وقت است و ذوات مجرد را در صورت های مثالی و مجرد بر جان سالک عرضه می کند.
در چنین اوضاعی قلمرو حیات غیر مقدس نیز غرب محسوب می شود؛ از این نظر که منبع نور و فیضان در این نقطه از هستی وجود ندارد و محدوده هستی، خود به خود بدون اصالت نوری است؛ در حالی که نورالانوار در نقطه مقابل غرب هستی، در جغرافیای ملکوتی است که در عین ظهور و بطون، همچنان بارگاه قدسی و نورانی اش مقصد اصلی زائران سرزمین های آسمانی است."